بررسي چگونگي وضعيت جايگاه (قدرت) زنان در خانواده

بررسي چگونگي وضعيت جايگاه (قدرت) زنان در خانواده:

تطبيقي تعدادي زن (شاغل و خانه‌دار) تهراني

مرتضي منادي[1]

 

چکيده

زنان نيمي از جمعيت هر جامعه از جمله جامعۀ ما را تشکيل مي‌دهند. تعدادي از آنان کار مي‌کنند، اکثريت آنان ازدواج مي‌کنند و به‌عنوان مادر نقش مهمي در کانون خانواده ايفا مي‌کنند.

چگونگي وضعيت زنان يا به تعبير بورديو سرمايه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي (بورديو، 1989) در افکار، رفتارها، کنش‌ها و تعامل‌ها (پارسونز، 1972) و روابط اجتماع آنان (منادي، 1386) تأثير مي‌گذارد. از آن جايي که به باور بورديو سرمايه‌هاي فرهنگي بيش‌ترين تأثير را بر رفتارها، کنش‌هاي روزمره و حتي سرمايه‌هاي اقتصادي و اجتماعي افراد دارد، مي‌توان به تبعيت از فوکو در ارتباط دانش (بخشي از سرمايۀ فرهنگي) و قدرت (ضيمران، 1381) اذعان داشت که سرمايه‌هاي فرهنگي زنان جايگاه و قدرت آنان در خانواده و در جامعه را نيز شکل داده و تغيير مي‌دهد. به تعبير بورديو سرمايۀ فرهنگي به‌عنوان سرمايۀ نمادين، قدرت نمادين و واقعي آنان را در کانون خانواده مشخص مي‌کند.

در پژوهشي که به روش کيفي (منادي، 1389) با ابزار مصاحبه با تعدادي از زنان شاغل و خانه‌دار تهراني انجام شد، نتايج جالبي به‌دست آمد. نخست اندازۀ سرمايه‌هاي فرهنگي زنان بر روابط اجتماعي يا سرمايه‌هاي اجتماعي آنها اثرگذار است (منادي، 1388: الف). دوم، زناني که از سرمايه‌هاي فرهنگي بهتر و بالاتري برخوردار هستند، در تصميم‌گيري‌ها و در تربيت فرزندان يا اجراي شيوه‌هاي فرزند‌پروري نقش مهم‌تري دارند؛ به عبارت ديگر، اين‌گونه زنان از جايگاه و قدرت بيش‌تري در نهاد خانواده برخوردار هستند. سوم، نه فقط سطح سواد يا دانش زنان، بلکه مطالعه در افزايش سرمايه‌هاي آنان (منادي، 2010) و به دنبال آن احراز و داشتن قدرت در خانواده مؤثر مي‌باشد.

کليدواژه‌ها: سرمايه‌هاي فرهنگي، جايگاه و قدرت، زنان شاغل و خانه‌دار.

 

طرح مسأله

خانواده، اولين آموزشگاه انسان و يکي از بُنيادي‌ترين نهادهاي اجتماعي است که هم در طول تاريخ دچار تغيير و دگرگوني شده است و هم اينکه هميشه هيچ دو خانواده‌اي به‌طور دقيق به مانند يکديگر نبوده‌اند و نخواهند بود. تفاوت در خانواده‌ها در مؤلفه‌هاي مختلفي مانند وضعيت اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و يا خانوادۀ گسترده و هسته‌اي و باز مرد‌سالار، زن‌سالار و امروزه فرزند‌محور و غيره، قابل رؤيت مي‌باشد.

مرد‌سالاري و يا زن‌سالاري در‌واقع همان جايگاه يا قدرت مرد و يا زن در اداره، مديريت و تصميم‌گيري در خانه را تعريف مي‌کند. در دنياي امروز بيش‌تر جوامع در حال جابه‌جايي از مرد‌سالاري به سمت زن‌سالاري و يا برابري هر دو به‌واسطۀ ادامۀ تحصيلات زن در سطوح دانشگاهي و آگاه‌شدن او از حق و حقوق خود از طرفي و نيز تغيير افکار مردها از طرف ديگر مي‌باشند. بدون شک در اين جابه‌جايي و تقسيم قدرت مقاومت مرد و نيز همکاري او نقش مهمي داشته است. به باور فوکو به نقل از ضيمران « هر جا دو نفر جمع شوند ترفندها و شگردهاي قدرت نيز آنها را به هم پيوند مي‌دهد» (ضيمران، 1381 : 197). در اين ميان زن به‌عنوان يکي از دو رکن اساسي نهاد خانواده و چگونگي قدرت او در حرکت، انسجام، شکل‌گيري و فضاي فرهنگي (بورديو، 1989) و رواني خانواده نقش مهمي ايفا مي‌کند. فرويد نيز از منظر روانکاوي دربارۀ اهميت زن (مادر) معتقد است « مردي که محبوب بي‌چون و چراي مادرش باشد در زندگي خود را سرداري فاتح مي‌پندارد و اين اعتماد به موفقيت، يحتمل منتج به موفقيتي حقيقي خواهد گرديد». (فرويد، 1387 : 10 و 1384 : 425) از اين رو بررسي جايگاه يا قدرت زنان در خانواده و اثر آن بر اعضاي خانواده و بعدها با ورود آنان در جامعه بر جامعه، حايز اهميت و تعمُق مي‌باشد.

منظور از قدرت در خانواده عبارت است از فرصت و توان تصميم‌گيري فرد در صرفِ هزينه، خريد امکانات براي خانواده، تربيت فرزندان، رفت و آمدها، مورد مشورت واقع‌شدن، در جريان امور مختلف اعضا و مسائل خانواده بودن. در واقع،در ارتباط با زن، مشروعيت وي در خانه که به قدرت او مي انجامد، ناشي از اين است که مرد کارهاي بيرون از خانه را براي او تعريف کند، با او در مورد امور مختلف خانه مذاکره کند، زن قدرت و اجازۀ تصميم‌گيري در موارد مختلف مربوط به خانه و اعضاي آن را داشته باشد. رسيدن به اين قدرت معلول عوامل متعددي است، براي مثال بالارفتن سطح تحصيلات مي‌تواند در اين امر دخيل باشد. يونسکو به نقل از سفيري« در کنفرانس سال 1995 با عنوان (تحصيلات زنان راهي به سوي توانايي), دستاوردهاي زنان را شامل اين موارد مي‌داند گسترش خودباوري و اعتماد به نفس، کسب دانش بيش‌تر در مورد رفتار باروري، توانايي تصميم‌گيري و چانه‌زني، افزايش مهارت براي کسب درامد، آگاهي از حقوق مدني و مشارکت مؤثر» (سفيري، 1386 : 104). برخي از پژوهش‌ها همچون پاراشار (2005) به نقل از سفيري «معتقدند که زنان تحصيل‌کرده داراي نگرش‌هاي عقلاني و قدرت تصميم‌گيري بيش‌تري هستند، توانايي و آگاهي درباره روش‌هاي جديد در تربيت فرزندان را دارند، آنها همچنين قادرند توانايي‌هاي خود را در اين زمينه از روش‌هاي گوناگون افزايش دهند» (همان، 107) .

از آن جايي که بر‌اساس آمارها روز به روز بر تعداد ورودي زنان به دانشگاه‌ها افزوده مي‌شود، (همان، 102) نمي‌توان اثر افزايش تحصيلات زنان را در خانواده و همزمان در جامعه ناديده گرفت.

اما آيا فقط تحصيلات زن به‌عنوان دانش باعث به قدرت رسيدن او در خانواده يا جايگاه واقعي‌اش شده است؟ اگر چنين است پس تمام زنان تحصيلکرده بايد قدرت و نفوذ زيادي در خانه داشته باشند. اين مسأله نشان مي‌دهد که در اطراف خود زندگي زناشويي‌ مشاهده مي‌شود که به تعبير فوکو دانش و قدرت در ارتباط‌اند؛ به اين معنا که دانش ابزاري است در خدمت قدرت و يا قدرت به کمک دانش در‌ صدد اقتدار خويش مي‌باشد. از اين منظر زن نيز در صورت داشتن دانش مي‌تواند صاحب قدرت در محيط خانواده شود. اما زماني مشاهده مي‌کنيم افرادي از دانش بالايي برخوردار نيستند، ولي قدرت زيادي در خانه دارند. از طرف ديگر، عده‌اي علي‌رغم داشتن تحصيلات دانشگاهي فاقد نفوذ و قدرت در خانه مي‌باشند. در اين صورت نقش ارتباط دانش و قدرت کمرنگ و چه بسا تضعيف مي‌شود. حالا در اينجا اين پرسش مطرح مي‌شود که چه چيزي و چه عاملي جداي از دانش مي‌تواند در احراز قدرت نزد انسان، از جمله زنان در خانه نقش داشته باشد؟

در اين موضوع شکي نيست که بالا رفتن سطح تحصيلات باعث افزايش آگاهي انسان و شناخت حق و حقوق وي مي‌شود. ولي به‌طور يقين عوامل ديگري مانند شخصيت زن در پذيرش نقش فعال، اهل مبارزه بودن, اهل مذاکره بودن و توان مذاکره را داشتن نيز مي‌تواند در ارتقاي جايگاه و قدرت زن در خانواده نقش ايفا کند.

با تعمق و تحليل ژرف در تک‌تک مصاحبه‌هاي عميق با تعدادي از زنان تهراني متوجه مي‌شويم عامل مهم‌تري (که دانش را هم در بر مي‌گيرد) مي‌تواند تأثيرگذار بر چگونگي قدرت زنان باشد؛ يعني به تعبير بورديو سرمايۀ فرهنگي (بورديو، 1989) زن مي‌تواند قدرت او را در خانه تقويت کند. منظور از سرمايۀ فرهنگي بر‌اساس نظر بورديو در ابتدا تسلط بر زبان سپس تركيبي از شناخت‌ها، آگاهي‌ها، آموزش‌ها و مدارك تحصيلي مي‌باشد. اين شناخت‌ها و آگاهي‌ها مي‌توانند به صورت كلاسيك و آكادميك در آموزشگاه‌ها كسب شده و يا به صورت خود‌آموزي[2] و يا غير‌كلاسيك آموخته شده باشند (بورديو، 1989). از اين رو سرمايه‌هاي فرهنگي زنان شامل آگاهي‌ها، شناخت‌ها، اطلاعات عمومي و تخصصي (مانند نقاشي، رمان، ادبيات، مطالعات مذهبي و غيره) مشغوليات آنها (خواندن كتاب و يا قرآن، كارهاي هنري، فعاليت‌هاي فرهنگي و مذهبي و غيره) و سطح آموزشي آنان (مدارك تحصيلي) مي‌باشد.

هدف پژوهش حاضر بررسي چگونگي وضعيت قدرت زنان در خانواده مي‌باشد، در‌واقع چگونگي گذران زندگي روزمرۀ زنان ملاک است (برجه و لوکمان، 1986). براي اين منظور تعداد معدودي موردهاي زن تهراني شاغل (17 نفر) و خانه‌دار (18 نفر) مورد مطالعه و مقايسه واقع شدند. همچنين تلاش بر اين است تا ضمن الهام از نظرات خوب سيمون دُ بوار به هيچ وجه نگاه فمينيستي به زن نداشته باشيم (دُ بوار، 1385).

 

پرسش‌هاي پژوهش

چرا بعضي از زنان در خانه قدرت و جايگاه دارند و تعدادي بدون قدرت هستند؟ چه عواملي در داشتن قدرت زنان در خانه نقش دارند؟ آيا سطح تحصيلات زنان در چگونگي وضعيت جايگاه يا قدرت آنان در خانواده نقش دارد؟ آيا قدرت زنان با بالا رفتن سطح تحصيلات در خانواده افزايش مي يابد؟ کدام‌ يک از سرمايه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي زنان بيش‌ترين نقش را در چگونگي وضعيت جايگاه يا قدرت آنها در خانواده دارد؟ آيا عامل ديگري در احراز و افزايش قدرت زنان در خانه وجود دارد؟

 

بنيان‌هاي نظري

پس از بررسي تک‌تک مصاحبه‌ها با زنان اين استنباط به‌دست آمد که از طرفي با مفهوم قدرت روبه‌رو بوده و از طرف ديگر وضعيت فرهنگي يا سرمايه‌هاي فرهنگي آنان نقش مهم‌تري نسبت به سرمايه‌هاي اجتماعي و اقتصادي آنان دارد. از اين رو کاربردِ دو واژۀ مهم «قدرت» و «سرمايه‌هاي فرهنگي» براي تبيين نتايج، نظريه‌هاي اصلي مقالۀ حاضر را تشکيل مي دهند.

 

تعريف قدرت

آلن بيرو در فرهنگ علوم اجتماعي مي‌گويد « قدرت، توانايي انجام کاري خاص، تحقق عملياتي و به‌طور کلي هر توان در انجام عمل را مي‌رساند. اين مفهوم با انديشۀ نيرو، انرژي به کار آمده، توان جسماني، ذهني، ارادي و يا اخلاقي پيوسته است. به محض آنکه يک فرد يا يک گروه به انجام عملي روي ديگران دست مي‌زند که مي‌تواند جهت حرکت آنان را تعيين کند و يا آنکه آنان را به انجام کاري مُلزم دارد، اشکالي از قدرت پديد آمده‌اند که لزوماً خصلتي اجتماعي دارند» (بيرو، 1370 : 285). دو متفکر فرانسوي از دو منظرِ فلسفه (ميشل فوکو) و جامعه‌شناسي (پير بورديو) به مفهوم قدرت پرداخته‌اند.

 

فوکو و قدرت

از نظر فوکو قدرت بسيار خُرد و پراکنده است و فقط در قالب سلطه نمي‌گنجد. فوکو تجلي قدرت را در تمام سطوح زندگي مي‌بيند. بررسي قدرت در ارتباط با ذهنيت و دانش از کارهاي اساسي فوکو مي‌باشد. به زعم او «حوزۀ قدرت به عرصۀ اجتماعي حيات انسان توجه دارد» (ضيمران، 22:1381). به باور فوکو «در عصر حاضر شناخت قدرت و کارکرد آن در رأس هرم حاکميت آدمي را از مظاهر اصلي قدرت در سطوح مختلف غافل مي‌سازد و از اين رو به جاي جست‌و‌جوي فاعل قدرت، بايد موضوع‌هاي قدرت را بررسي کرد. به نظر وي قدرت در کليۀ سطوح جامعه حلول دارد و هر عنصري هر قدر ناتوان فرض شود، خود مولد قدرت است. از اين رو به جاي بررسي سرچشمه‌هاي قدرت بايد به پيامد‌هاي آن توجه کرد» (همان، 160). از اين رو براي مثال نمي‌توان پيامدهاي قدرت زنان را بر فرزندان، فضاي رواني و فرهنگي درون خانه و شکل ارتباطات با همسر و ديگر اعضاي خانه ناديده گرفت، زيرا « بخش عمده کار فوکو به بررسي تاريخي قدرت و توليد سوژه‌ها در جريان قدرت اختصاص دارد (بارکر، 1387 : 38)»؛ يعني اينکه زنان نيز در خانه واجد جايگاه و قدرتي مي‌شوند که در چگونگي فضاي درون خانه مؤثر خواهند بود. البته به تعبير فوکو « آنجا که قدرت هست، مقاومت نيز سر بر مي‌دارد، زيرا وجود قدرت موکول است به حضور مجموعه‌اي از نقاط مقاومت» (همان،156). از اين رو مقاومت‌هايي به‌وسيله اعضاي خانواده به‌خصوص همسر ديده خواهد شد.

آنچه که در نظر فوکو در ارتباط با قدرت اهميت دارد، نقش دانايي و دانش است «به گفتۀ او قدرت را نبايد صرفاً به فردي مستبد يا طبقه‌اي خاص منسوب کرد، بلکه قدرت از اجتماع عوامل غير‌شخصي، از جمله نهادها، هنجارها، مقررات، قوانين و گفتمان‌ها نشأت مي‌گيرد و ساختاري دارد و با دانش پيوندي انکارناپذير برقرار مي‌کند» (همان، 156) .او در جاي ديگر اين‌گونه تأکيد مي‌کند که « سياست سوسياليسم و دمکراسي غربي هر دو از يک آبشخور، يعني سامان دانايي مدرن سيراب مي‌شود» (همان، 197). از اين جهت به باور فوکو «دانش نقشي اساسي در توليد قدرت دارد که در نهادها و محيط‌هاي مختلف مانند آسايشگاه، بيمارستان، زندان و مطب روان پزشک قابل رؤيت مي‌باشد» (همان، 176). حقيقي نيز در ارتباط با انديشۀ فوکو معتقد است « نکتۀ اصلي تبارشناسي فوکو در اين خلاصه مي‌شود که دانش قدرت است؛ به عبارتي دانش بيانگر رابطۀ قدرت است و در‌اساس درون رابطۀ قدرت پديد مي‌آيد» (حقيقي، 1379 : 199). در اين رابطه فوکو متأثر از نيچه است و «نيچه بر آن است که همۀ شکل‌هاي خِرد صرفاً مظاهر خاص ارادۀ قدرت‌اند که گرايشي بنيادي هم در جهان مادي و هم در جهان اجتماعي است» (کالينيکوس، 1383 : 110).

در هر حال تعبير و برداشت از مفهوم قدرت امري ناپسند نيست، به گفتۀ حقيقي «اين را نيز بايد در خاطر داشت که از ديدگاه فوکو قدرت يکسره منفي نيست، بلکه وجه سازنده و مثبت نيز دارد. فوکو به‌ويژه در آثار واپسين بر تفاوت ميان قدرت و سلطه تأکيد مي‌کند و يکي انگاشتن آنها را اشتباه مي‌داند» (حقيقي, 1379 : 195). به تبعيت از فوکو مي‌توان قدرت زن در خانه را در ارتباط با دانش و دانايي و آگاهي وي مورد توجه قرار داد. مفهوم دانش در زبان فوکو بخشي از سرمايه‌هاي فرهنگي انسان قلمداد مي‌شود که بورديو از منظر جامعه شناسي به آن پرداخته است.

بورديو و قدرت

بورديو از واژۀ سُلطه که در راستاي مفهوم استثمار مارکس و مفهوم قدرت فوکو مي‌باشد استفاده مي‌کند. مفهوم سلطه گسترده‌تر از مفهوم استثمار است که در نظر مارکس تنها در روابط طبقاتي کارايي دارد. « مفهوم سلطه  امکان مي‌دهد به‌ويژه به سلطۀ مردانه، رابطۀ معلم و شاگرد در مدرسه، رئيس اداره و کارمند و از اين قبيل بينديشيم» (شويره، 1385 : 102 – 103) .بنابراين بورديو در مورد مرد از سلطۀ مردانه و يا در مورد تلويزيون از سلطۀ تلويزيون (بورديو، 1387 : 74) و يا در مورد روزنامه‌نگاري از سلطۀ ژورناليسم (همان، 88) ياد مي‌کند. بنابراين مفهوم سُلطه نزد بورديو به شکلي است که تا حدودي آزادي طرف مقابل نيز سلب مي‌شود، در اين صورت از مفهوم قدرت نزد فوکو نيز سخت‌تر و سنگين‌تر است.

براساس نظر بورديو، اگر کسي داراي سرمايۀ زيادي باشد، درنتيجه قدرت يا سلطه هم دارد. بورديو معتقد است که سرمايه هم مجموعه‌اي از روابط و هم داشتني‌هايي اقتصادي و فرهنگي است. گروه‌هايي که به بيش‌ترين ميزان سرمايه دسترسي دارند، در مفهومي قرار مي‌گيرند که بورديو آن را ميدان قدرت مي‌ نامد. ميدان قدرت از يک طبقۀ حاکم متحد تشکيل نشده، بلکه از قشرهاي ناهمگون نخبگاني تشکيل شده است که جايگاه آنان بر‌اساس شکل‌هاي مختلف سرمايه قرار دارد. از نظر بورديو کسي در ميدان قدرت داراي قدرت است که سرمايۀ اقتصادي و فرهنگي بيش‌تري داشته باشد. در‌واقع بورديو معتقد است که سرمايه (اعم از اقتصادي يا فرهنگي) مي‌تواند به قدرت تبديل بشود و در اين رابطه از سرمايۀ نمادين نيز نام مي‌برد. منظور او از سرمايۀ نمادين « به هر گونه دارايي اطلاق مي‌شود (به هر نوع سرمايه اعم از طبيعي، اقتصادي، فرهنگي، اجتماعي) زماني که اين دارايي به‌وسيلۀ آن دسته از اعضاي اجتماع درک شود که مقولات فاهمۀ[3] آنان چنان است که آنان را قادر مي‌سازد که اين دارايي را بشناسد (يعني آن را ببيند) و به رسميت بشناسد (يعني براي آن ارزش قائل شوند)» (بورديو، 1380 : 154).

جنکينز در نقد بورديو از قدرت بر اين باور است که « فقدان وضوح و صراحت در تلقي بورديو از ماهيت و سرچشمه‌هاي قدرت و ناتواني در درک مقاومت ناشي از جبرگرايي اساسي جامعه‌شناسي او مي‌شود. بورديو به‌گونه‌اي از قدرت حرف مي‌زند که گويي نيرويي تقريباً طبيعي است – به ياد داشته باشيد که ميدان‌ها، «ميدان نيروها» هستند – و در سراسر نظام از بالا به پايين جريان دارد که در برابر آن فقط امکان قسمي مقاومت نمادين وجود دارد. اين ‌مقاومت هم سرانجام محکوم به شکست است. قدرت ممکن است از بعضي جهات خودسرانه باشد اما هميشه خودسرانه نيست، بلکه تک‌گويانه هم نيست. قدرتي که در «ميدان قدرت بيروني» وجود دارد از کجا مي‌آيد؟ در اينجا شبح نيچه است که پشت بورديو مخفي شده نه شبح وبر” (جنکينز, 1385 : 189). از اين رو به تعبير بورديو سرمايه‌هاي مختلف انسان در شکل‌گيري و چگونگي قدرت او در جامعه نقش عمده‌اي را ايفا مي‌کنند. از جمله در ارتباط با زنان سرمايه‌هاي آنان به‌خصوص (سرمايۀ فرهنگي) نقش مهمي در خانواده دارد.

به زبان ديگر، انسان‌ها داراي امکانات و يا داشتني‌هاي مختلف يا به تعبير بورديو داراي سرمايه‌هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي هستند. اين سرمايه‌ها در رفتارها و اعمال زندگي روزمره از جمله در انتخاب‌ها و جايگاه‌هاي مختلف آنها تأثير مي‌گذارد. سه بخش سرمايه‌ها عبارتند از سرماية اقتصادي، سرماية اجتماعي و سرماية فرهنگي.

 

سرماية اقتصادي

مجموع درامدهاي مادي روزانه (کارگر يا شغل آزاد) يا ماهانه (کارمند) يا ساليانه (صاحبان شرکت و يا کارخانه)، داشته‌ها و دارايي‌هاي مختلف يك فرد مانند مسكن، اتومبيل، كارخانه، شركت و غيره در‌حقيقت سرمايۀ اقتصادي فرد محسوب مي‌شود.

 

سرماية اجتماعي

يکي از اين داشتني‌ها که به‌طور يکسان بين افراد جامعه وجود ندارد، روابط اجتماعي و يا سرمايۀ اجتماعي است که به صورت خيلي خلاصه، نوع و اندازۀ روابط اجتماعي با افراد هم طبقه (افقي) و طبقات ديگر و بالاتر از خود (عمودي) مي‌باشد.

 

سرماية فرهنگي

سرمايۀ فرهنگي مهم‌ترين، پيچيده‌ترين و شايد بتوان گفت پنهان‌ترين بخش داشتني‌هاي انسان‌ها است. البته در آغاز منظور بورديو از سرمايۀ فرهنگي در ارتباط با دانش آموزان در نظر گرفته مي‌شد. از اين رو چگونگي کيفيت زبان آنان مد نظر بود که از خانواده به ارث برده و همراه خود به مدرسه مي‌آورند و هماهنگ با زبان مدرسه بود، در اين صورت باعث پيشرفت بهتر و بيشتر علمي آنان مي‌شد. در هر حال « سرمايۀ فرهنگي داشتني‌ها (امکانات)، فرهنگي است که به‌وسيله کنش‌هاي آموزشي خانوادگي به فرزندان انتقال پيدا مي‌کند» (بورديو، 1971 : 46). سرماية فرهنگي به زعم بوديو داراي سه بخش است. منظور بورديو در آغاز بحث از سرمايۀ فرهنگي، سطح بالاي زبان دانش‌آموزان از نظر مخزن لغات و ساختار درست جملات است که از خانواده آموخته و به ارث برده و به همراه خود به مدرسه مي‌آورند. از نظر او هماهنگي اين زبان با زبان مدرسه باعث پيشرفت بهتر آنان در تحصيلات مي‌شود. در ادامه وي مشخصات فرهنگي را که منجر به تبحر و دارابودگي چنين زباني مي‌شود، در چند عنصر خلاصه کرد که عبارتند از سرماية فرهنگي دروني شده، سرماية فرهنگي عيني و سرماية فرهنگي نهادي‌شده.

سرماية فرهنگي دروني شده بيانگر چيزهايي است كه افراد مي‌دانند و مي‌توانند انجام دهند. در‌واقع اين سرماية فرهنگي دروني شده، توانايي‌هاي بالقوه اي است كه به‌تدريج بخشي از وجود فرد شده است و به نام عادت‌واره[4] تجلي پيدا مي‌کند. عادت‌واره از سويي «ساختاري است که ساختارهايي را مي‌سازد» (بورديو، 1989 : 88).از سوي ديگر«منبع فکري کنترل‌کنندۀ افکار و رفتار انسان است» (همان، 87)؛ به عبارت ديگر «عادت واره، مولد اعمال انسان مطابق فرهنگ است که در سلسله مراتب فرهنگ مشابه ذخيرۀ ژنتيک در حوزۀ سلسله مراتب بيولوژيک است» (بورديو، 1971 : 48). در‌واقع « عادت‌واره اين اصل مولد و يگانه‌ساز رفتارها و افکار (عقايد) که همچنين اصل توضيح‌دهنده نيز است، زيرا تلاش مي‌کند در هر لحظه يک شرح حال تحصيلي، فکري و نظام شرايط عيني را که خود محصول آن مي‌باشد، بيافريند» (همان : 198).

سرماية فرهنگي عيني از جمله كالاهاي فرهنگي و اشياي مادي از قبيل كتاب و كتابخانه، مجسمه، تابلوهاي نقاشي، آثار هنري و عتيقه مي‌باشد.

سرماية فرهنگي نهادي شده از جمله صلاحيت‌هاي تحصيلي است كه در قالب مدارك و مدارج تحصيلي رسمي نمود عيني پيدا مي‌كنند.

شناخت و آگاهي‌هاي سياسي نيز مي‌تواند هم در مقولۀ سرماية فرهنگي نهادي شده و هم در مقولۀ سرماية فرهنگي دروني شده که در خانواده و يا محيط اطراف فرد مطرح بوده است, باشد.

به باور بورديو هر سه سرمايه مهم هستند و با يکديگر ارتباط دارند. حتي تا حدودي اين سرمايه‌ها قابل تبديل به يکديگر نيز هستند، البته قدرت تبديل سرماية اجتماعي به سرماية فرهنگي کمتر از قدرت تبديل سرماية فرهنگي به سرماية اجتماعي است ولي سرمايۀ فرهنگي مهم‌تر از دو سرمايۀ ديگر است. در اين باره او معتقد است که «از بعضي وجوه انتقال سرمايۀ فرهنگي نشان‌دهندۀ مؤثرترين شکل انتقال موروثي سرمايه است، زيرا تا حد زيادي به صورت عيني انجام گرفته و بنابراين کمتر قابل کنترل است، در حالي که ثروت اقتصادي از ارث از طريق ماليات قابل مهار است» (فيلد، 1386 : 32) .

از آن جايي که عادت‌واره هدايت‌کننده و مولد رفتارها و اعمال انسان است، از طرف ديگر عادت‌واره در مرکز سرمايه‌هاي فرهنگي فرد قرار دارد. بنابراين سرمايه‌هاي فرهنگي نيز رفتارها و اعمال افراد را هدايت مي‌کنند، براي مثال يکي از اين رفتارها در نزد زنان فعاليت‌هاي فرهنگي و انتخاب‌هاي مختلف در زندگي آنان مي‌باشد که در ارتباط با قدرت آنان در خانه موضوع مورد بررسي پژوهش حاضر است.

 

روش‌شناسي

براي پاسخ به پرسش‌هاي مطرح شده، پژوهشي كيفي (لاپلانتين، 2000) از نوع توصيفي در سطح جامعه‌شناسي خُرد (Microsociologie) صورت گرفت. هدف اين پژوهش، توصيفِ وضعيت موجود بود. در اين پژوهش هيچ متغيري دست‌كاري نشد. در اين تحقيق از روش کيفي استفاده شد (منادي، 1389).

پژوهش کيفي «عبارت از مجموعه فعاليت‌هايي (همچون مشاهده، مصاحبه، شرکت گسترده در فعاليت‌هاي پژوهشي) است که هر کدام به‌نحوي محقق را در کسب اطلاعات دست اول درباره موضوع مورد تحقيق ياري مي‌دهند» (دلاور، 1385 : 259). به باور گال و همکاران «پژوهش کيفي در ماهيت خود چند روشي است و متضمن رويکردي تفسيري و طبيعت‌گرايانه به موضوع مورد مطالعه است. اين موضوع به آن معناست که پژوهشگران کيفي اشياء را در موقعيت‌هاي طبيعي آن‌ها مطالعه مي‌کنند و مي‌کوشند پديده‌ها را بر‌حسب معناهايي که مردم به آنها مي‌دهند، مفهوم‌سازي يا تفسير کنند» (گال و همکاران، 1382: 60). روش کيفي مشخصاتي دارد که از روش کمي متمايز مي‌باشد. (منادي، 1385: الف) . از اين رو مي‌توان گفت که نخست هدف آن، فرضيه‌آزمايي نيست. بنابراين ما نيز نه قبل از شروعِ پژوهش و نه در طول آن، هيچ گونه پيش فرض ساختارمند شده‌اي را در ذهن نداشته‌ايم. البته به اعتقاد بيتس «هيچ پژوهشگري در هيچ رشتة علمي نيست كه تحقيق خودرا به مانند يك لوح ننوشته آغاز كند (بيتس، 1375 : 58)». در نتيجه ما نيز پيش فرض‌هايي را در ذهن داشته‌ايم که به نوعي در قالب بيان مسأله مطرح کرديم. دوم، روش کيفي جامعة آماري وسيعي را در نظر نمي‌گيرد. سوم، از آزمون‌ها و پرسشنامه‌هاي استاندارد شده بهره نمي‌گيرد و در‌نهايت به دنبال آزمايش يا اجراي نظريه‌اي خاص در محيطي نمي‌باشد. البته در پژوهش کيفي از جمله در اين پژوهش بعد از جمع‌آوري داده‌ها براي فهم و تبيين نتايج از نظريه‌هايي استفاده شد که در بنيان‌هاي نظري به آنها پرداخته شده بود.

در ارتباط با روش کيفي، بعضي از مؤلفان همچون گال و همکاران بر اين باورند که روش‌هاي مختلف کيفي وجود دارد. آنان اين روش‌ها را به چند دسته « تجربۀ زيسته، در مورد جامعه و فرهنگ، زبان و ارتباط تقسيم کرده و هر يک را داراي زير‌مجموعه مي‌دانند. اين زير‌مجموعه‌ها شامل روان‌شناختي، تاريخچۀ زندگي، پديدارشناسي، مطالعات فرهنگي، پژوهش در عمل، قوم‌نگاري، ديدگاه تعامل نمادين، تحليل محتواي قوم‌نگارانه و تحليل حکايتي مي‌باشد» (گال و همکاران، 1386 : 1036). در حالي که پژوهشگر بر‌اساس تفکر ژرژ لاپاساد (1991)، انسان‌شناس و مردم‌نگار معاصر فرانسوي، معتقد است از آن جايي که در اين تقسيم کردن بيشتر ابزارها و روش‌هاي جمع‌آوري داده‌ها ملاک و مطرح مي‌باشند تا روش‌هاي مختلف کيفي، بنابراين روش کيفي را واحد مي‌دانند که ابزارها و روش‌هاي مختلف جمع‌آوري داده را دارد. اين ابزارها شامل : مشاهده، بررسي اسناد يا تفسير هرمنوتيک، مصاحبه‌هاي باز، پژوهش در عمل، زندگي‌نامه يا مصاحبه‌هاي باليني، پژوهش موردي و مردم‌نگاري است، البته در مواقعي تعدادي از پژوهشگران روش تحليل محتواي[5] را نيز به صورت مجزا به‌ عنوان ابزار در روش کيفي تلقي مي‌کنند که در اين زمينه نيز به باور پژوهشگر تحليل محتواي براي داده‌هاي تک‌تک ابزارها مورد استفاده قرار مي‌گيرد. همچنين با توجه به اينکه روش پديدارشناسي « يعني اهميتي که به فهم مردم از واقعيت داده مي‌شود که اين امر بنياد اصلي روش کيفي است» (لاپاساد, 1991 : 68). از اين رو مي‌توان گفت که پديدارشناسي نيز در همۀ ابزارهاي مختلف روش کيفي صادق است. در‌نتيجه مي‌توان گفت که پژوهش حاضر با روش کيفي و با ابزار متن مصاحبه‌ها يا بررسي اسناد به کمک تحليل محتوا انجام شده است.

شيوة اجرا

تعداد 35 زنِ خانه‌دار (18 نفر) و شاغل (17 نفر) كه به صورت تصادفي اتفاقي به کمک دوستان و آشنايان در مناطق مختلف تهران انتخاب شدند. معيار اصلي در انتخاب، نخست زنان ازدواج کرده باشند؛ دوم، حداقل 7 الي 8 سال از زندگي مشترک آنان گذشته باشد تا زندگي شکل به‌نسبت ثابتي را پيدا کرده باشد. مصاحبه‌ها اغلب در منزل (15 نفر)،محل کار (15 نفر) و يا منزل فرد مُعرف آنان (2 نفر) و 3 مورد منزل پژوهشگر انجام شد. در‌ضمن تمام مصاحبه‌ها با موافقت زنان ضبط شدند.

ابزار اندازه‌گيري

در آغاز چند مورد از زنان شاغل و خانه‌دار به شکل عميق و با روش مردم‌نگاري (منادي، 1386) مورد مطالعۀ دقيق قرار گرفتند، سپس داده‌هاي جمع‌آوري شده، سازمان داده شد و پرسشنامه‌اي بر‌اساس اهداف و تعاريف مفهومي براي اجراي مصاحبه فراهم گرديد. در مورد روايي آن با دو تن از همکاران جامعه‌شناس و پژوهشگر زن مشورت شد. به دليل کيفي‌بودن روش قصد تعميم نداشته, از اين رو بحث اعتبار معني ندارد. پرسش‌ها بر‌اساس اهداف پژوهش چند بخش داشتند. اين پرسشنامه شامل حدود 90 پرسش باز و تعدادي پرسش مربوط به اطلاعات عمومي شامل سن، ميزان تحصيلات، شغل، ميزان درامد و تعداد فرزندان مي‌باشد. پرسش‌ها بر‌اساس اهداف پژوهش داراي چند بخش بودند.

الف – مصارف فرهنگي : از طرفي مؤلفه‌هاي ميزان استفاده از کتاب، روزنامه، مجله، تماشاي تلويزيون و ماهواره، ورزش و شنيدن موسيقي و از طرف ديگر رفتن به مکان‌هايي مانند سينما، تئاتر و موزه بودند.

ب – علايق و اطلاعات فرهنگي يا عادت‌واره : از سويي نظراتِ زنان پيرامون علم، دين، سياست، هنر، جامعه، زندگي، رضايت از زندگي و از سوي ديگر وجود مشورت، وجود گفتگو، در جريان قرار دادن زوجين در مورد كار و امور مختلف زندگي.

ج – دارايي‌هاي فرهنگي : از طرفي ميزان تحصيلات و آموزش‌هاي غير رسمي مانند جلس‌هاي شعر، تفسير و غيره و از طرف ديگر داشتن وسايلي مثل کتابخانه، تابلو، مجسمه و عتيقه.

لازم به ذكر است كه بعضي از زنان در مواقعي ضمن مصاحبه به چند پرسش در آنِ واحد پاسخ گفته‌اند و تعدادي ديگر مطالب جالبي را مطرح كرده‌اند كه پژوهشگر ‌همزمان پرسش‌هاي جديدي را طرح كرده است. در نتيجه تعداد پرسش‌ها تقريباً (در حد چند پرسش) متغير مي‌باشد ولي در بيش‌تر مواقع تعداد و نوع پرسش‌ها ثابت بوده است؛ يعني پاسخ‌هاي مورد نظر پژوهش دريافت شده است.

مصاحبه‌ها پس از مطرح شدن روي کاغذ، مورد تجزيه و تحليل محتواي (که يکي از عناصر و بخش‌هاي مهم روش‌هاي کيفي است) قرار گرفتند (منادي، 1385: ب).

تحليل محتوي، يعني «بررسي عميق داده‌هاي جمع‌آوري شده كه در تمامي علوم انساني حتي در ادبيات نيز كاربرد داشته است و مي‌تواند رابطة متغيرها و شبكة ارتباطات را نه در سطح بلكه در عمق مشاهده و بررسي بكند» (باردن، 1977 : 26). در‌واقع هدف تحليل محتوا « استنباط، استنتاج و شناخت نسبي شرايط توليد موضوع به كمك شاخص‌ها مي‌باشد» (همان, 39)؛ شاخص‌هايي كه اغلب پنهان هستند. در اين حالت نكات مهمي را بايد در نظر گرفت يا مراحل مختلفي را بايد طي کرد. نخست در نظرگرفتن تمامي ابعاد فضايي كه اطلاعات در آن فضا جمع‌آوري شده است، (مارشال, 1377 ؛ دولوز، 1997 : 5). دوم، روشن‌كردن واژه‌ها و مفاهيم كاربردي به‌وسيله بازيگران آن موقعيت (هس، 1989) و سپس رتبه‌بندي كردن آنها. سوم، آشكار‌ كردن بخش‌هاي پنهاني يك رابطه يا شبكة روابط موجود بين بازيگران و يا بخش‌هاي مختلف رفتارها و گفتارها. در‌نهايت نيز روشن كردن ناخودآگاه فردي يا جمعي در پي‌ الفاظ (فرويد، 1379 و 1384) و رفتارها. مجموعة انجام اين مراحل در مورد داده‌هاي جمع‌آوري شده، تحليل محتوي را به‌دنبال خواهد داشت.

از اين رو هدف از تحليل محتواي متن، مصاحبه يا اسناد، شناسايي اهداف، ارزش‌ها، فرهنگ و تمايلات نويسندۀ متن يا فرد مصاحبه‌شونده يا مشاهده‌شده مي‌باشد؛ به عبارتي شناخت ناخودآگاه متن (فرويد, 1989) ملاك است (منادي, 1385, ب : 22) . از اين رو در پژوهش حاضر مراحل تحليل محتواي متن گفتاري به اين صورت بود که پس از مطالعه متن مصاحبه يک تفسير کلي در مورد متن و ارتباط آن با پرسش‌هاي پژوهشي انجام شد. سپس به منظور تحليل دقيق‌تر هر پاسخ، واژه‌هاي مهم و کليدي متن شناسايي و يادداشت شده و هم فعاليت‌ها نيز شناسايي و تفکيک شدند. پس از جمع‌آوري واژه‌ها و فعاليت‌ها, دسته‌بندي آنها انجام شد و بعد از کنار هم قرار دادن اين واژه‌ها، تفکر و نوع نگاه افراد شناسايي و دسته‌بندي فعاليت‌هاي مصاحبه‌شونده بررسي شد.

يافته‌ها

در اين پژوهش تلاش بر اين است تا عوامل مؤثر بر چگونگي وضعيت جايگاه يا قدرت زنان در خانه بررسي شود. به‌ا ين منظور تعداد 35 زن خانه‌دار و شاغل مورد مصاحبۀ عميق قرار گرفتند. قبل از طرح يافته‌ها لازم به ذكر است ضمن اينكه اين پژوهش به صورت كيفي بسيار دقيق و موشكافانه انجام شده است ولي چون فقط 35 زن مورد مطالعه و بررسي قرار گرفته‌اند، قصد تعميم نتايج آن به تمام زنان تهراني نبوده است  و فقط در حد طرح مسأله قابل توجه است.

18 نفر از زنان خانه‌دار و 17 نفر شاغل بودند. سن زنان متغير بود. كوچك‌ترين آنها 28 سال سن داشت و مسن‌ترين آنها 61 سال سن داشت. بيشتر آنها (26 نفر) بين 38 الي 50 سال سن داشتند که ميانگين سني حدود 5/41 سال بود. اين زنان، ساکن مناطق مختلف شمال، جنوب، مرکز، شرق و غرب تهران بودند. ولي اکثريت آنان (18 نفر) ساکن تهران بودند. ميانگين زمان مصاحبه نيز 46 دقيقه بود.

عواملي مانند وجود و اندازۀ زمان گفتگو بين زن و مرد، وجود مذاکره در جريان قرار گرفتن زن در مورد کارهاي بيرون از خانۀ همسر خود، قدرت تصميم‌گيري داشتن در امور خانه و مربوط به اعضاي خانه (تربيت فرزندان، هزينه کردن، مسافرت و غيره) باعث داشتن جايگاه و قدرت زن در خانه مي‌باشد. پس از بررسي تحليل و پاسخ‌ها در مورد عناصر مطرح شده، زناني که پاسخ آنان به تمام پرسش‌ها به‌طور صريح مثبت بود، «قدرت زياد»؛ آنهايي که احساس مي‌کردند به‌طور کم‌و‌بيش در جريان مسائل هستند و مواقعي در تصميم‌گيري‌ها نقش دارند، «قدرت متوسط»؛ افرادي که فکر مي‌کنند گهگاهي مورد مشورت واقع مي‌شوند و از همه چيز باخبر نيستند، «قدرت کم»  تعدادي معتقد بودند که اصلاً هيچ وقت در جريان آنچه که در خانه و خانواده مي‌گذرد، نيستند؛ به هيچ وجه داراي قدرت نبودند. بنابراين تعداد 14 نفر از زنان داراي قدرت خوب يا زياد، 10 نفر قدرت متوسط، تعداد 7 نفر قدرت کم و 4 نفر اصلاً در خانه قدرت نداشتند.

چه شباهت‌هايي بين زناني که در يک دسته به‌طور مثال داراي قدرت زياد و يا کم بودند، وجود داشت؟ در اين باره بر اين باور هستيم که سطح تحصيلات آنان در چگونگي قدرت آنان در خانه مؤثر مي‌باشد.

جدول1  سطح تحصيلات و قدرت زنان

اندازه قدرت

تحصيلات

خوب متوسط کم اصلا جمع
کمتر از ديپلم 1 2 0 1 4
ديپلم 4 5 3 3 15
فوق ديپلم 0 2 1 0 3
ليسانس 7 0 3 0 10
فوق‌ليسانس 1 1 0 0 2
دکتري 1 0 0 0 1
جمع 14 10 7 4 35

 

نخست، بيشتر زنان (15 نفر) در سطح ديپلم بوده و سپس در سطح ليسانس (10 نفر) هستند. دوم، از نقطه نظر شاغل و خانه‌دار، اکثر زنان خانه‌دار (12 نفر) ديپلم داشتند و اکثر زنان شاغل (7 نفر) ليسانس داشتند. علي‌رغم اينکه اکثريت زنان با مدرک ليسانس قدرت خوبي دارند (7 نفر) ولي تعداد قابل انکاري از آنان (3 نفر) نيز داراي قدرت کمي در خانه هستند. در سطح ديپلم نيز تقريباً به يک اندازه قدرت خوب، متوسط، کم و اصلاً دارند. از اين رو سطح تحصيلات، عامل مهمي در ايجاد قدرت زنان در خانه نمي‌باشد.بنابراين در اينجا قدرت زنان در ارتباط با اشتغال و خانه‌داري بررسي مي‌شود. براي مقايسه جهت اطالۀ کلام و طولاني نشدن مقاله، فقط چهار نمونه زن در نظر گرفته مي‌شود.

جدول2  نمونه‌هاي مورد نقل

مشخصات

شماره

وضعيت اشتغال سطح تحصيلات وضعيت اقتصادي وضعيت مذهبي سرمايۀ فرهنگي ميزان مطالعه ميزان قدرت
13 شاغل ليسانس متوسط بالا سطحي کم کم کم
16 شاغل ليسانس متوسط بالا سطحي زياد زياد خوب
19 خانه دار ديپلم متوسط پايين سطحي زياد زياد خوب
33 خانه دار ديپلم متوسط بالا بي مذهب کم کم کم

 

عادت داريد بنشينيد با هم گفتگو کنيد؟ پاسخ «بله». کارهاتون را براي هم تعريف کنيد؟ «بله». خواسته‌هاتون رو بهم بگيد؟ «بله».[6] (شماره 13) بدون هيچ جمله‌اي اضافي پاسخ‌ها با بله ختم مي‌شدند.

در مورد گفتگو : «بله زياد. زمان خاصي نيست ولي زياد با هم صحبت مي‌کنيم. البته زياد با هم حرف مي‌زنيم که اينطوري نيستش که زياد کل کل بکنيم يا زياد چيز باشه ولي اگر بخواهيم صحبت بکنيم در مورد يه موضوعي حالا هميشه حرف براي گفتن داريم اينطوري نيستش منتهي زياد هم مزاحم همديگه نمي‌شيم، مثلاً زياد ايراد به همديگه نمي گيريم.» (شماره 16)

زن خانه‌داري در مورد گفتگو: « آخر شب‌ها ما هميشه براي همين بود … 10 و 11 که بچه‌ها مي خوابيدن راجع به هر مسأله‌اي.» براي مثال در ادامه پرسيده شد، عادت داريد براي مثال فيلمي رو ببينيد و بنشينيد راجع به آن صحبت کنيد؟ « فيلم که خيلي فيلم راجع بهش صحبت مي‌کرديم حالا فيلم گاهي همين طوري، گپ و گفتگو رو هميشه آخر شب داشتيم.» (شماره 19) به اين ترتيب در جريان کامل مسائل قرار مي‌گرفتند.

پاسخ زن‌ خانه‌دار ديگر : «يه موقع خيلي زياد. خوب اگه باشه خيلي کمتر پيش مي‌آد که مثلاً اگه يه هفته‌اي اينجا باشه مثلاً روزي يک ربع، بيست دقيقه رو زندگي همين شخصي‌مون راجع بهش حرف مي‌زنيم،تعريف‌هايي که اتفاق افتاده ولي اگه نباشه يه موقعي خيلي طول مي‌کشه شايد از 24 ساعت 12 ساعتش رو داريم حرف مي زنيم.» وي کارهاي روزانه را براي شوهرش تعريف مي‌کند، ولي همسرش نه هميشه. «يه موقع آره يه موقع نه به صلاح ديد خودش». در مورد اينکه چقدر از زندگي در اختيار انسان است که مي‌تواند تغيير بدهد « خيلي‌اش تو دست خود آدمه که مي‌تونه تغييرش بده ولي بستگي به بقيه هم داره که بخوان تغييرش بدن، يعني آدم خيلي فکر مي‌کنه که اين جوري کنم اين کار رو انجام بدم ولي توي زندگي مشترک که اصلاً اينطوري نيست چون بايد بالأخره هر دو طرف راضي باشن يه موقع هر چي هم تلاش کني اون چيزي رو که مي‌خواي نمي‌شه» که منظور همسرش است که به صورت غير مستقيم از او مي‌گويد « خوب من اون بخش رو تغيير مي‌دم اون بخشيش که به خودم ربط داره تغييرش مي‌دم ولي خوب وقتي طرف مقابل تغييرش نده باز هم متفاوته و مشکل ايجاد مي‌شه.» (شماره 33)

جدول3  اشتغال و قدرت

اندازه قدرت

اشتغال

خوب متوسط کم اصلا جمع
شاغل 10 4 3 0 17
خانه‌دار 4 6 4 4 18
جمع 14 10 7 4 35

 

بيشتر زنان شاغل (10 نفر) قدرت خوبي در خانه دارند و سپس قدرت متوسط و خيلي کم از قدرت کم (3 نفر) برخوردار هستند. هيچ زن شاغلي وجود ندارد که اصلاً قدرت در خانه نداشته باشد. در حالي که بيشتر زنان خانه‌دار (6 نفر) قدرت متوسط و سپس به تعداد يکسان قدرت خوب، کم و فاقد قدرت هستند.

نکتۀ ديگري که نظر ما را جلب کرد، وضعيت اقتصادي يا سرمايۀ اقتصادي زنان در ارتباط با قدرت در خانه بود. از نظر اقتصادي درامد زنان خانه دار را فقط درامد همسرشان در نظر گرفته و براي زنان شاغل مجموع درامد همسر و خود آنان را در نظر گرفتيم. در کل درامد يا سرمايۀ اقتصادي زنان را به چند دسته تقسيم کرديم. محروم : کمتر از 250 هزار تومان در ماه، متوسطِ پايين : 250 الي 500 هزار تومان، متوسط : 500 الي 800 هزار تومان، متوسطِ بالا : 800 الي يک ميليون و صد هزار تومان، خوب: يک ميليون و صد الي يک ميليون و پانصد هزار تومان و بالاتر از يک ميليون و پانصد هزار تومان را مرفه در نظر گرفتيم. اکثريت زنان (10 نفر) در وضعيت متوسط بالا سپس متوسط پايين (8 نفر) و در مقام بعدي مرفه (7 نفر) بودند. تعداد کمي (3 نفر) محروم بودند.

 

جدول4  سرمايۀ اقتصادي و قدرت زنان

اندازه قدرت

وضعيت اقتصادي

خوب متوسط کم اصلا جمع
محروم 1 0 1 1 3
متوسط پايين 4 2 0 2 8
متوسط 1 0 0 0 1
متوسط بالا 2 5 3 0 10
خوب 3 1 1 1 6
مرفه 3 2 3 0 7
جمع 14 10 7 4 35

 

جدول 4 نشان مي‌دهد که تقريباً وضعيت اقتصادي در داشتن قدرت زنان در خانه نقشي ايفا نمي‌کند، براي مثال در بين افراد محروم افرادي يافت مي‌شوند که قدرت خوب، کم و فاقد قدرت هستند. همان طوري که در بين زنان مرفه هم قدرت خوب، متوسط و کم يافت مي‌شود.

مجموع فعاليت‌هاي مختلف، سطح تحصيلات و داشتن کالاهاي فرهنگي، سرمايۀ فرهنگي در نظر گرفته شد که پس از جمع فعاليت‌ها و نمره‌گذاري براي هر يک (براي مثال در ارتباط با هر فعاليتي سطوح مختلفِ : اصلاً، کم، متوسط و زياد به‌ترتيب از صفر تا 3 شماره‌گذاري شد) و سطح تحصيلات (از بي‌سواد تا دکتري به 0 تا 6 نمره داده‌شد)، داشتن و نداشتن کالاهاي فرهنگي (1 يا 0) به سه قسمت بالا، متوسط و پايين تقسيم شدند. 11 نفر (31 درصد) از زنان داراي سرمايۀ فرهنگي پايين، 14 نفر (40 درصد) داراي سرمايۀ فرهنگي متوسط و 10 نفر (29 درصد) داراي سرمايۀ فرهنگي بالا بودند. زنان شاغل در سطح سرمايۀ فرهنگي بالا بيشتر از زنان خانه‌دار هستند. در سطوح ديگر تفاوتي بين زنان شاغل و خانه‌دار وجود ندارد.

 

جدول5  سرمايۀ فرهنگي و قدرت زنان

اندازه قدرت

اندازه سرمايه

خوب متوسط کم اصلا جمع
خوب 10 0 0 0 7
متوسط 2 8 2 2 17
کم 2 2 5 2 11
جمع 14 10 7 4 35

 

هماهنگي نسبي بين اندازۀ سرمايۀ فرهنگي زنان و قدرت آنان در خانه وجود دارد؛ يعني تمام زناني که سرمايۀ فرهنگي بالايي دارند، داراي قدرت خوبي نيز در خانه مي‌باشند. اکثريت زناني که سرمايۀ فرهنگي متوسط دارند، داراي قدرت متوسط و سپس خوبي در خانه نيز هستند و تعداد کمي از آنان داراي قدرت کم و يا فاقد قدرت هستند. در حالي که اکثر زناني که سرمايۀ فرهنگي کمي دارند، داراي قدرت کمي نيز در خانه هستند. يک نفر (فرد شمارۀ 6 ) علي‌رغم سرمايۀ متوسط که همسرش بسيار مرد سالار است، به‌طوري که هيچ ارتباط عاطفي بين آنان وجود نداشته و کلاً اين زن همسرش را رها کرده و بيشتر ارتباط و سرمايه‌گذاري آن روي فرزندانش مي‌باشد؛ به طوري که تمامي کمبودهاي عاطفي‌اش از طرف همسر را با فرزندانش جبران مي‌کند.

متغير ديگري که در بين زنان متفاوت بود، وضعيت مذهبي آنان است که در ارتباط با قدرت بررسي شد. بر‌اساس پاسخ‌ها، تفاوت‌هايي در نوع نگرش مذهبي زنان وجود دارد. اين تفاوت‌ها عبارتند از «مذهبي ايدئولوژيك»، افرادي كه علاوه بر اعتقادات مذهبي و انجام تمامي احكام بر اين باورند كه مذهب در تمامي امور از جمله در سياست و اجتماع نيز بايد دخالت داشته باشد. «مذهبي سنتي و متدين» فقط در جدايي دين از عرصه‌هاي عمومي مانند سياست و جامعه با تفكر قبلي تفاوت پيدا مي‌كنند. «نگاه سطحي به دين» در افرادي است كه معتقد‌ند ديندار بوده ولي به تمام احكام ديني توجه دقيق نداشته، براي مثال حجاب را رعايت نكرده و موافق جدايي دين از سياست نيز مي‌باشند. «بي‌مذهب‌ها»، افرادي هستند كه دغدغة ديني نداشته و به آن كاري ندارند. در حالي كه «ضد‌مذهب‌ها»، معتقدند كه در عصر ارتباطات و پيشرفت‌هاي علمي سخن از دين كاري بيهوده و مرتجعانه مي‌باشد.

 

جدول6  مذهب و قدرت زنان

اندازه قدرت

نوع مذهب

خوب متوسط کم اصلا جمع
ايدئولوژيک 0 0 1 0 1
متدين 7 3 0 4 14
سطحي 7 5 4 0 16
بي‌مذهب 0 1 2 0 3
ضد‌ مذهب 0 1 0 0 1
جمع 14 10 7 4 35

 

همان طوري که جدول 6 نشان مي‌دهد، نخست بيشتر زنان (16 نفر) ديني سطحي داشته، سپس افرادي متدين (14 نفر) و تعداد 3 نفر بي‌دين ولي اخلاقيات براي آنان مهم است و يک نفر ضد دين و يک نفر هم مذهب ايدئولوژيکي داشت. دوم، مذهب نقش مهمي در اندازۀ قدرت زنان در خانه ايفا نمي‌کند.

زن شاغلي در ارتباط با مذهب مي‌گويد «فکر مي‌کنم هر کسي يه اعتقادهاي خاصي ديني که داشته باشه … اون براش مهم باشه بهش احترام بگذاره … من فکر مي‌کنم همين چيزها». وي هيچ الگويي در بين شخصيت‌هاي ديني ندارد« الگوم قرار ندادم ولي خوب ممکنه همه اين ائمه و پيامبران و امام‌ها و اينها هر کدومشون … يه سري خصوصياتشون حالا هر چي که گفتن توي اين احاديث شون طبق اينها رفتار مي‌کنم ولي اينکه بخوام شخصي خاصي رو الگوي خودم قرار بدم، نه» . (شماره 13)

«ببينيد تا زماني که آدم خودش به يه شناختي نرسيده باشه که دنبال مذهب بره فقط چيزهايي رو که بهش آموزش مي‌دن رو مي‌فهمه … يا به عنوان مذهب قبولش مي‌کنه اينکه شما بايد مثلاً نماز خوندن رو ياد بگيريد، روزه بگيريد، يه چيزهايي رو که واقعاً شايد زمان قديم پدر و مادرها خودشون هم تعريف درستي ازش نداشتن که بگن ولي شما وقتي به يه سن، يعني خود من هم وقتي به يه سني که رسيدم شايد مثلاً توي سن 16 – 17 سالگي که يه ذره فکر کردم احساس کردم که ديگه نمي‌تونم فقط قبول بکنم که بايد روزه بگيرم خوب چرا بايد روزه بگيرم؟ يه کم مقايسه کردم مثلاً همين اينکه وضو گرفتن رو مثلاً با عرب مقايسه کردم با اون دوران جاهليت که خوب اونها مجبور بودن به‌خاطر اينکه دستهاشون تميز بشه، بخاطر اينکه طهارت بکنن اين قانون واسه اونها وضع شده بود ولي کسي که شايد در روز دو دفعه حمام مي‌ره پس اونقدر هم مثلاً شايد کثيف نباشه که مي‌خواد نماز بخونه حتماً قوانين مثلاً وضو رو رعايت بکنه که با خداي خودش مثلاً مي‌خواد راز و نياز بکنه ديگه اين احساس کردم که نماز خوندن که پايه و اساس يه دين، حداقل دين اسلام … تلقي مي‌شه يعني شما وقتي که نماز مي‌خونيد انگار که فقط مسلمون هستيد احساس کردم که اون نماز خوندن من رو راضي نمي‌کنه چون من حتي وسط‌هاش يادم مي‌رفت که کدوم رکعت هستم مثلاً يا … يا اينکه مثلاً براي استحقاق شدن شما بايد تمام ارکان نماز رو قسمتهايي رو که بهتون مي‌گن از وسطش بهتون مي‌گن شروع کنيد به خوندن شما يه شعر هم نمي‌تونيد از وسطش شروع کنيد به خوندن اون حس رو ايجاد نمي‌کنن در نتيجه دنبالش رفتم ببينم که واقعاً ديني که مي‌گن چيه ؟ قرآن رو شروع کردم به خوندن ولي فارسيش رو باز هم راضي نشدم چونکه همه‌اش در مورد جنگ حرف مي‌زد و همه‌اش يه طوري بود که مي‌گفت که خدا مثلاً مي‌گه جنگ …، يعني اون مسلمون و کافر باز هم براي من معني نداشت نزديک يه دور کامل معني قرآن رو خونده بودم و جايي جز يک جا مثلاً از نظر حجاب باطن صحبت کرده بود جايي نبود در قرآن بگه مثلاً زن بايد مثلاً حجابش کامل باشه روسري و مقنعه و اينها رو پيدا نکردم خيلي با خودم کلنجار رفتم تا وقتي که بزرگتر شدم شايد اصلاً يه زماني خيلي مؤمن بودم يه زماني اصلاً دوست نداشتم درمورد دين و اينها صحبت بکنم چون اصلاً واقعاً تو يه مسيري بودم که نمي‌فهميدم کدومش درسته کدومش غلطه به يک باورهاي قلبي رسيدم که مي‌شه با خدا ارتباط برقرار کرد به شرط اينکه قدرتش رو باور کنيم، وجودش رو باور کنيم. زماني مي‌شه وجودش رو باور کرد که شما خودتون حسش بکنيد و بشناسيدش کسي بهتون نگه تعريفش چي مي‌شه بايد خودتون قبولش بکنيد و به يه جايي برسيد که بگيد اگر اينجا خدا نبود هيچ‌کس ديگه نمي تونست دست من رو بگيره.» در مورد احکام ديني «من اگه بهتون نخوام دروغ بگم شايد مثلاً نصف روز حتي که توي اداره نشستم و نخوام با کسي حرف بزنم با خداي خودم راز و نياز مي کنيم … مي دونيد اون دين رو به اون معني که بايد احکامش رو رعايت بکنم شايد من مثلاً زکات ندم، خمس ندم ولي شايد يه جاهايي دلم بخواد به يکي کمک بکنم بدون اينکه کسي بشنوه که از اون زکات و خمسي که برام مقرر شده خيلي بيشتره» (شماره 16) .

و زن خانه‌داري در مورد مذهب مي‌گويد: «مذهب يه پشت گرمي براي من اينجوري بوده هميشه، يعني هميشه بهش چنگ انداختم هميشه هر جا که کم آوردم شايد خيلي اعتقاد نداشتم براي چيزي ولي بهش چنگ انداختم ولي من هميشه سعي کردم مثلاً اگر من مي‌خوام محمد رو بشناسم محمد رو از اول برم خودم بشناسم نه اينکه به من گفتن محمد اينجوري بوده نمي‌دونم 6 سالگي اينجوري شده حضرت محمد کسي بوده که به خاطر نداشتن کفش مي‌رفته چوپاني يه کفش اون موقع نداشته، هيچي نداشته که بپوشه بعد براي چي تفکر پيدا کرده ؟ براي اينکه از صبح تا شب تو بياباني بوده ناخودآگاه انسان شروع مي‌کنه به تفکر بابت هر چيزي مي‌تونه باشه پس اين جوري نيست که ما بگيم محمد اومد اين جوري شد محمد يه انسان حالا نابغه بود … يه پيغمبر بود ولي من مي‌گم بايد خودمون بريم دنبالش» (شماره 19) . درضمن وي الگوهايي را در بين شخصيت‌هاي مذهبي براي خود دارد «حضرت علي (ع) حضرت محمد (ص) چون خيلي راجع به اين دو تا خوندم.»

و زن خانه‌دار ديگر: «من آدم مذهبي نيستم نمي‌دونم يعني چي؟ يعني اگر بخواهيد دين و درون آدم رو بگيد همه آدم‌ها ديندارن همه آدم‌ها درون‌شون اعتقاد دارن، من خودم دوست دارم، درونم اعتقاد دارم ولي آدمي که الان وايستم و دعا و اينها ولي خوب خيلي از خواسته‌هام رو شايد از طريق نذر و نياز و با همين ائمه و اين چيزها بگيرم» (شمارۀ 33) .

بررسي نتايج جدول‌هاي بالا و مقايسۀ گفته‌ها نشان مي دهد که متغير ديگري غير از متغيرهاي مطرح شده (مؤلفه‌هاي سرمايۀ فرهنگي) در چگونگي قدرت زنان نقش ايفا مي‌کند، پس از بررسي فعاليت‌هاي مختلف در ارتباط با قدرت متوجه شديم که متغير «مطالعه» نقش قابل توجهي در اين مسأله ايفا مي‌کند. ميزان مطالعه را بر‌اساس پاسخ‌هاي زنان به چهار بخش خوب، متوسط، كم و اصلاً تقسيم كرديم. منظور از مطالعة خوب يعني هر روز حد اقل يك ساعت و بيشتر؛ متوسط : هفته‌اي چند ساعت و كم : گهگداري در روز يا در هفته فرصتي كه پيش بيايد، مورد نظر مي‌باشد.

 

جدول7  ميزان مطالعه و قدرت زنان

اندازه قدرت

ميزان مطالعه

خوب متوسط کم اصلا جمع
خوب 10 3 0 0 13
متوسط 4 4 2 1 11
کم 0 1 4 3 8
اصلا 0 2 1 0 3
جمع 14 10 7 4 35

 

بيشتر زناني که مطالعۀ خوب دارند (10 نفر)، داراي قدرت خوب در خانه هستند. اکثر زناني که داراي مطالعۀ متوسط (8 نفر) هستند داراي قدرت خوب و سپس متوسطي مي‌باشند. زناني که مطالعۀ کم و اصلاً دارند اصلا قدرت خوبي در خانه نداشته بلکه قدرت کمي و يا فاقد قدرت هستند، براي مثال زن شمارۀ 7 که از خانواده‌اي محروم ساکن جنوب شهر است نخست، شاغل است؛ دوم، تحصيلات کمتر از ديپلم داشته؛ سوم، سرمايۀ فرهنگي کمي دارد ولي اهل مطالعه مي‌باشد. از اين رو فقط مطالعه باعث قدرت خوب او در خانه است.

در مورد اينکه آيا اهل مطالعه هستيد؟ « کم و بيش». در مورد زمان مطالعه «من اکثراً رمان رو دوست دارم، بخونم بعد ممکنه يه ماه شروع کنم يه کتاب خوندن … ولي خوب ممکنه دوماه هم اصلاً سراغ کتاب نرم» (شماره 13) .

پاسخ زن شاغل بعدي «حداقل اگه بخوام بهتون بگم اگه کار رو بگذارم کنار چون کارمون هم يه طوريه که من چون کارم ترجمه است حتماً بايد بخونم بنويسم، مثلاً تو سايت‌ها بگردم مطالب جديد رو نگاه کنم ولي حداقل روزي يک ساعت‌و‌نيم اگر نخوام چيزي رو بخونم، يعني من هميشه کنار تختم يه مجله دارم يه کتاب مثلاً آموزشي دارم يه کتاب رمان دارم که بايد حتماً اينها رو از هر کدومش، حالا بستگي داره يه شب فقط يکي شو و تا اينها رو نخونم سراغش نرم خوابم نمي بره». و در مورد زمان مطالعه «نيم ساعت در طول روز که مي‌رسم خونه. حداقل يک ساعت هم قبل از خواب، يعني من زماني نمي‌رم تو رختخواب که بخوام فقط برم بخوابم اون ساعتي مي‌رم که کتابم رو بخونم بعد بخوابم. مگه اينکه حالا مهمون باشيم يا مهمون داشته باشيم، مثلاً يک يا دو روز در هفته هم اين طوري نتونم ديگه فرصتش نباشه». و در ادامه در مورد اوقات فراغت باز مطالعه تکرار مي‌شود که « اوقات فراغتي که خودم دارم … مجبورم که حالا کتاب بخونم چون نمي‌تونم که تنها بدون دخترم از خونه برم بيرون مگه با اونهم بخوام برم که ديگه فراغتي براي خودم نيستش بايد با اون رسيدگي بکنم و اون روزهايي که ما ورزش مي‌ريم حالا استخر مي‌ريم يا حالا پياده‌روي و دوچرخه‌سواري و اينها مي‌ريم» (شماره 16).

پاسخ زن خانه‌دار در مورد مطالعه «من اگر بخوام کتاب بخونم يه دفعه مي‌بينيد 12 تا 13 ساعت يک روز رو و يه موقع هم اصلاً يک روز هم نمي‌خونم. بستگي داره مثلاً الان من شايد نزديک دخترم کتابخونه‌اي عضوه اين آقا ازش پرسيده بود چطور نيامده مادرت کتاب بگيره مثلاً من مرتب يک روز در ميوني که موعد کتاب بود سعي مي‌کردم کتاب رو ببرم بدم براي روز مثلاً فردي که من هستم مي‌تونم برم کتاب بگيرم بتونم امانت بگيرم» (شماره 19).

پاسخ زن خانه‌دار ديگر در مورد مطالعه «خيلي کم، اون‌هم رمان. بيشتر خانوادگي، اجتماعي از اين چيزهاي اين‌طوري ولي دوست دارم، مثلاً دوست دارم يکي برام تعريف کنه مي‌دونيد چيه من پشتکارم خيلي کمه، حوصله خوندن ندارم مثلاً وقتي يه کتابي شروع مي‌کنم الان 20 صفحه از اولش مي‌خونم، بعد مي‌رم آخرش رو مي‌خونم آخرش که دستم اومد بقيه رو شروع مي‌کنم، مثلاً مي‌خونم. خيلي طول مي‌کشه يه کتاب رو تموم کنم» (شماره 33).

لازم به ذکر است که علي‌رغم مشابه بودن سطح سرمايۀ فرهنگي زنان، تفاوتي بين مخزن لغات، ساختار زبان و نوع نگاه زنان شاغل و خانه‌دار و بين زناني که مطالعه دارند يا ندارند، وجود دارد. به نظر مي‌رسد زنان شاغل و زنان اهل مطالعه کمي با تفکر و انديشۀ بيش‌تري نسبت به زنان خانه‌دار اظهار نظر مي‌کنند و براي پرسش‌ها پاسخ‌هاي فکر شده‌تري دارند، براي مثال تعريف زندگي را از ديد فقط دو نفر مي‌بينيم «يک جريانيه که آدم ناخودآگاه توش قرار مي‌گيره يه چيزهاش رو مي‌تونه خودش انتخاب بکنه و يه چيزهايش رو وقتي مي‌گن تقديره، تقدير و زندگيه ديگه، يعني … بايد زندگي بکنيم و گرنه فقط زنده مي‌مونيم» (شماره 16) .

تعريف زندگي «زندگي يه چيز خيلي سختيه … جمله‌اش رو هم راجع بهش يه چيزي گفتن هم به نظرم سخته الان سخته، شايد الان فکر مي‌کنم از اينجا برم بيرون، يه جمله خيلي خوب هم راجع بهش بگم» (شماره 33).

 

نتيجه‌گيري

زن، به دليل نقش مهم در ايجاد و حفظ فضاي رواني، فرهنگي در خانه، چگونگي جايگاه و قدرت او در اجراي مديريت و خواسته‌هاي مورد نظرش، نقش مهمي دارد. در‌واقع، هر چقدر زن در خانه جايگاه يا قدرت بيشتري داشته باشد؛ يعني در تصميم‌گيري‌ها، در هزينه کردن، در تربيت فرزندان فعال‌تر باشد، امکان اينکه بتواند فضاي رواني، فرهنگي (بورديو، 1380) و اخلاقي مناسب‌تري را در خانه ايجاد کند، بيشتر است. از اين رو جايگاه و قدرت زن در خانه از موارد مهم چگونگي کانون خانوادگي است.

در پژوهشي استانلي ميلگرام (1381) نقش قدرت مافوق را در اطاعت مردم عادي مورد بررسي قرار مي‌دهد. صرف نظر از حالت منفي اطاعت مردم از قدرت مي‌توان همان گونه که فوکو نيز بر اين باور است، قدرت را مثبت در نظر گرفته که براي مثال در مورد زنان مي‌تواند داشتن قدرت در خانه و پيروي و اطاعت فرزندان از مادر, آثار مثبت بر چگونگي و روند حرکت فضاي درون خانواده و جامعه‌پذير کردن (منادي، 1387) فرزندان نسبت به فرهنگ مورد علاقه و توجه خود به دنبال آن سلامت رواني فرزندان داشته باشد. البته در اين شکي نيست که زنان با مشکلات زيادي در احراز اين قدرت هستند؛ زيرا در هم شکستن مقاومت مردان، قانع کردن آنان و پذيرش مردان به همراهي در تصميم‌گيري؛ يعني قدرت داشتن زن، کار دشواري است؛ به عبارت ديگر، در حالت کلي، «کنشگر هنگامي در قلمرو کنش بر ديگري اقتدار دارد که حق کنترل کنش‌هاي ديگري را در آن قلمرو داشته باشد. در‌واقع رابطۀ اقتدار کنشگر بر ديگري زماني وجود دارد که کنشگر اولي حق کنترل بر برخي کنش‌هاي ديگري را داشته باشد» (کلمن، 1377 : 109 و 109) . در نتيجه زنان براي گرفتن قدرت در خانه به‌راحتي نمي‌توانند از اين سد سخت عدم پذيرش همسر خود عبور کنند.

در پژوهش حاضر سعي شد تا مؤلفه‌هاي مختلفي در ارتباط با جايگاه زنان (قدرت در خانه) مورد بررسي قرار گيرد. اين مؤلفه‌ها شامل سطح تحصيلات، سرمايۀ اقتصادي، سرمايۀ فرهنگي، وضعيت مذهبي و در نهايت ميزان مطالعه مي‌باشند.

نتايج به‌دست آمده نشان مي‌دهد که وضعيت اقتصادي يا سرمايۀ اقتصادي نتوانسته است در ايجاد جايگاه و قدرت زنان نقش مهمي داشته باشد.

همچنين نتيجۀ ديگر پژوهش حاضر بيان مي‌کند که ارتباط نسبي بين سرمايۀ فرهنگي زنان و جايگاه آنان در خانه وجود دارد؛ يعني با بالا رفتن سرمايۀ فرهنگي قدرت زنان در خانه نيز تقريباً افزايش پيدا مي‌کند. سرمايۀ فرهنگي شامل سطح تحصيلات، عادت‌واره (مجموع فعاليت‌هاي فرهنگي) و اشياي به ارث رسيده يا خريداري شده (تابلو، مجسمه و کتابخانه) است.

نتيجۀ مهم ديگر نشان مي‌دهد سطح تحصيلات که بخشي از سرمايۀ فرهنگي است، نمي‌تواند در افزايش قدرت زنان نقش مهمي ايفا کند. در حالي که سفيري با پژوهشي روي 2000 زن از پنج استان معتقد است که «وجود رابطه معنادار بين تحصيلات عالي و مشارکت بيشتر در فرايندهاي تصميم‌گيري خانواده وجود دارد؛ يعني زنان با تحصيلات عالي بيش از زنان ديگر در امور مربوط به خانواده اظهار نظر و اعمال نظر و مشورت با همسر دارند. البته وي معتقد است که سطح تحصيلات در حضور اجتماعي و فعاليت‌هاي مدني نقش ندارند» (سفيري، 1386 : 119- 120). نخست در پاسخ افراد به پرسشنامه و مصاحبه تفاوت وجود دارد، در مصاحبه فرد امکان توضيح بيشتر را دارد. دوم، پژوهش سفيري در چند استان صورت گرفته در حالي که پژوهش حاضر مختص تعداد محدودي از زنان تهراني است. شايد تفاوت عُمده در اجراي روش کمي و کيفي نيز باشد. سوم، در روش کيفي متغيرهاي زيادي در نظر گرفته مي‌شود که تعامل بين متغيرها نتايج را متفاوت مي‌کند.

در همين رابطه براري (1389) نيز با پژوهشي به روش کمي و با ابزار پرسشنامه روي تعداد 384 زن در شيراز «در ارتباط با پيامدهاي اجتماعي تحصيلات عالي در زنان» معتقد است که سن ازدواج در آنان افزايش پيداکرده و در مقابل باروري آنان کاهش پيدا مي‌کند، همچنين ميزان کنترل آنان بر خشونت خانگي افزايش پيدا مي‌کند، ميزان مشارکت آنان در فراشدهاي اجتماعي ارتقا پيدا مي‌کند و در‌نهايت تفاوت معناداري ميان دو گروه از زنان داراي تحصيلات عالي و فاقد تحصيلات عالي از جهت شيوه‌هاي فرزندپروري و ميزان مشارکت در فرايند تصميم‌گري‌هاي مربوط به امور خانه و خانواده نشان نمي‌دهد.

از آن جايي که نخست ارتباط تنگاتنگي بين سرمايۀ فرهنگي زنان و سطح تحصيلات آنان وجود دارد. دوم، با بالا رفتن سرمايۀ فرهنگي جايگاه و قدرت زنان افزايش پيدا مي‌کند ولي بخش مهمي از سرمايۀ فرهنگي سطح تحصيلات مي‌باشد که اثر چنداني بر قدرت زنان ندارد. از اين رو پرسش حاضر مطرح مي‌شود که کدام عنصر سرمايۀ فرهنگي مهمتر از سطح تحصيلات توانسته است، در افزايش قدرت زنان نقش داشته باشد؟ به‌خصوص که يکي ديگر از مؤلفه‌هاي فرهنگي، يعني دينداري نيز در چگونگي جايگاه و قدرت زنان نقش مهمي ندارد.

بررسي مؤلفه‌هاي مختلف فرهنگي نشان از اين موضوع دارد که ميزان مطالعه که يکي از مؤلفه‌هاي مهم سرمايۀ فرهنگي است، نقش مهمي هم در افزايش سرمايۀ فرهنگي و هم در افزايش جايگاه و قدرت زنان در خانه دارد. در ‌واقع مي‌توان گفت که تحصيلات، يعني داشتن دانش است. نخست، دانش‌هاي مختلف مانند پزشکي، فني و علومي مانند رياضي و فيزيک و غيره نمي‌توانند در زندگي روزمره عينيت داشته باشند. دوم، فقط دانش تنها کافي نيست بلکه باور به آن دانش، يعني معرفت به آن دانش (منادي، 1388، ب) بسيار مهمتر از داشتنِ دانش است، براي مثال ممکن است فردي مانند پزشک به دانش پزشکي مسلط باشد ولي به آن باور نداشته باشد. همچنين پزشک بيش از هر فرد ديگري به بهداشت جسم و مضرات سيگار مُطلع است، ولي وقتي پزشکي مبتلا به اعتياد مواد مخدر است، مي‌توان مدعي شد که وي دانش پزشکي را باور نداشته و به آن معرفت پيدا نکرده است. بنابراين از آن جايي که در فرد با مطالعه- که امري اختياري است- امکان باور به مطالب مورد مطالعه بيشتر و قوي‌تر احساس مي‌شود، مي‌تواند اين اطلاعات را در زندگي روزمرۀ خود اجرا و پياده کند. از اين بابت اينگونه افراد بهتر و بيشتر مي‌توانند به کمک مطالعه در گذران زندگي مشترک و عناصر مختلف زندگي مشترک مانند تصميم‌گيري، تربيت فرزندان و در جريان کار همديگر و اعضاي خانه بودن را داشته باشند، از اين رو کم کم اين‌گونه افراد جايگاه و قدرت خوبي را در خانه به‌دست مي‌آورند. نمونۀ خوب مورد مطالعۀ ما زن شمارۀ 7 است که علي‌رغم سواد کمتر از ديپلم و وضعيت محروم اقتصادي به کمک مطالعه توانسته است قدرت خوبي در خانه داشته باشد يا در بين 10 زني که مطالعۀ خوب داشته و قدرت خوبي هم در خانه دارند، 3 نفر از اين افراد با مطالعۀ خوب و قدرت خوب، ديپلمه هستند. از اين رو فقط مطالعۀ زنان است که در افزايش جايگاه آنان در خانه نقش ايفا کرده است. اتفاقاً از آن جايي که بر‌اساس محتواي مصاحبه‌ها مطالعۀ زنان بيشتر در ارتباط با علوم انساني (رمان، شعر، تاريخ، روان‌شناسي و تفسير قرآن) است و نه رشته‌اي ديگر مانند فني و يا پزشکي. بنابراين کاملا پُر واضح است که چرا مطالعه (يعني علوم انساني) مي‌تواند در بالارفتن آگاهي و سپس سرمايۀ فرهنگي و در‌نهايت قدرت زنان در خانه بشود.

فوکو نيز به نقل از ضيمران «معتقد است که علوم انساني و اجتماعي در شبکه‌اي از تعامل ميان دانش و قدرت شکل گرفت و به ديسيپلين‌هاي گوناگون تقسيم شد» (ضيمران، 1381 : 152) و يا در جاي ديگر مي‌افزايد که «فناوري قدرت پا به پاي رشد و گسترش علوم انساني تکامل يافت و بر هستي آدميان چيره شد» (همان، 177). در سطح کلان، يعني در سطح جامعه نيز جورج لوکاچ (1377) بر اين باور است که آگاهي طبقاتي باعث به قدرت رسيدن طبقه‌اي (کارگر) خواهد شد؛ يعني تنها راه به قدرت رسيدن اين طبقه آگاه‌شدن در خود و براي خود است. از اين رو مطالعه نقش مهمتر و جدي‌تري در احراز و افزايش قدرت زنان در خانه داشته است.

عامل اشتغال نيز در دارا بودن قدرت و جايگاه در خانه نقش دارد؛ يعني زنان شاغل کمي، بيشتر از زنان خانه‌دار از جايگاه خوبي در خانه برخوردار هستند. صبوري خسرو‌شاهي نيز- که پژوهشي روي 200 نفر زن شاغل و خانه‌دار مناطق مختلف تهران انجام داد- به اين نتيجه رسيد که عواملي نظير سطح تحصيلات و اشتغال زنان باعث افزايش دمکراتيزه‌شدن خانواده مي‌گردد ( 1382 : 56). البته اين پژوهشگر صحبتي از قدرت زن در خانه نکرده است، اما به‌طور طبيعي فضاي دمکراتيک حداقل باعث قدرت يکسان زن و مرد در خانه است. در اينجا ممکن است اين فکر مطرح شود که درامد زن در دارا بودن جايگاه خوب مؤثر است ولي نتايج ما فقط اين نکته را تأييد نمي‌کند بلکه زنان شاغل کمي بيشتر از زنان خانه‌دار مطالعه مي‌کنند؛ يعني عواملي مانند ارتباطات اجتماعي بيشتر در محيط کار مانند سرمايۀ اجتماعي (به تعبير بورديو)، مشاهدۀ افراد مختلف در سطوح متفاوت در حوزۀ کار، نداشتن فرصت مهماني رفتن و برنامه‌هاي عصرانه داشتن و غيره باعث مي‌شود که اين‌گونه زنان کمي بيشتر در ارتقاي خود فعال بوده که اين امر را به کمک مطالعه انجام مي‌دهند که محصول آن افزايش جايگاه و قدرت آنان در خانه مي‌باشد.

از اين رو به‌عنوان نتيجۀ نهايي مي‌توان مدعي شد که نخست آموزش به تنهايي در احراز قدرت زن در خانه نمي‌تواند مؤثر باشد؛ يعني حتي تحصيلات دانشگاهي نتوانسته است به زنان آگاهي لازم را بدهد، جز اينکه آنان را داراي مدرک تخصصي کرده است. دوم، رشته‌هاي فني و مهندسي که زنان بسياري به آن روي آورده‌اند، نتوانسته است در بالابردن جايگاه و قدرت آنان مفيد باشد. سوم، فقط «مطالعه به‌خصوص علوم انساني به‌عنوان بخش مهم سرمايۀ فرهنگي بيشتر از سطح تحصيلات مي‌تواند در احراز جايگاه خوب و قدرت عالي زنان در خانه نقش داشته باشد». از اين رو براي اينکه زنان بتوانند در خانه داراي قدرت شوند، بايد مطالعه را (در کنار تحصيلات دانشگاهي) در برنامه‌هاي روزمرۀ زندگي خود وارد کنند تا به اين ترتيب شناخت و آگاهي خود را افزايش داده تا بتوانند بر امور زندگي خانوادگي خود واقف شده و در چگونگي حرکت آن مفيد و مؤثر باشند.

 

منابع

– بارکر کريس (1387) مطالعات فرهنگي : نظريه و عملکرد. مترجمان : مهدي فرجي و نفيسه حميدي. تهران، پژوهشگاه مطالعات فرهنگي و اجتماعي.

– براري مرضيه و محسني تبريزي عليرضا (1389) «پيامدهاي اجتماعي تحصيلات عالي زنان. زن : حقوق و توسعه». مجله تحقيقات زنان. بهار و تابستان. سال چهارم، شماره اول.

– بيتس دانيل و فِرد پِلاك (1375) انسان‌شناسي فرهنگي. ترجمة محسن ثلاثي. تهران: انتشارات علمي.

– بيرو آلن (1370) فرهنگ علوم اجتماعي. (انگليسي، فرانسه، فارسي) ترجمۀ باقر ساروخاني. تهران: انتشارات کيهان.

– بورديو پير (1380) نظريه كنش، دلايل عملي و انتخاب عقلاني. ترجمة مرتضي مرديها. تهران: انتشارات نقش و نگار.

– بورديو پير (1387) الف. دربارۀ تلويزيون و سلطۀ ژورناليسم. ترجمۀ ناصر فکوهي. تهران، انتشارات آشتيان.

– دُ بووار سيمون (1385) جنس دوم. ترجمۀ قاسم صنعوري. تهران: انتشارات توس.

– دلاور علي (1385) مباني نظري و عملي پژوهش در علوم انساني و اجتماعي. تهران: انتشارات رشد.

– جنکينز ريچارد (1385) پي ير بورديو. ترجمۀ ليلا جوافشاني و حسن چاوشيان. تهران: نشر ني.

– حقيقي شاهرخ (1379) گذار از مدرنيته؟ نيچه، فوکو، ليوتار، دريدا. تهران: آگه.

– سفيري خديجه (1386) «زنان و تحصيلات دانشگاهي». مجلۀ دانشکده ادبيات و علوم انساني. ويژه‌نامه علوم اجتماعي (3) سال پانزدهم، شمارۀ 56 – 57، بهار و تابستان.

– شُويره کريستي ين و اليويه فونتن (1385) واژگان بورديو. ترجمۀ مرتضي کتبي. تهران: نشر ني.

– صبوري خسرو‌شاهي حبيب و محمد صادق مهدوي (1382) بررسي ساختار توزيع قدرت در خانواده. مطالعات زنان. سال اول، شماره 2. تابستان و پاييز.

– ضيمران محمد (1381) ميشل فوکو : دانش و قدرت. تهران: نشر هرمس.

– فيلد جان (1386) سرمايۀ اجتماعي. ترجمۀ غلامرضا غفاري و حسين رمضاني. تهران: انتشارات کوير.

– فرويد زيگموند (1378) تعبير خواب و بيماري‌هاي رواني. ترجمة ايرج پورباقر. تهران: مؤسسة انتشارات آسيا.

– فرويد زيگموند (1379) آسيب‌شناسي رواني زندگي روزمره. ترجمة محمد حسين وقار. تهران: انتشارات اطلاعات.

– فرويد زيگموند (1384) تفسير خواب. ترجمۀ شيوا رويگران. تهران: نشر مرکز.

– كالينيكوس آلكس (1383) درآمدي تاريخي بر نظريه اجتماعي. ترجمة اكبر معصوم بيگي. تهران: نشر آگه.

– كلمن جيمز (1377) بنيادهاي نظرية اجتماعي. ترجمة منوچهر صبوري. تهران: نشر ني.

– گال مرديت، والتر بورگ و جويس گال (1382) روش‌هاي تحقيق کمي و کيفي در علوم تربيتي و روانشناسي. جلد اول. مترجمان : احمد رضا نصر، حميد رضا عريضي، محمود ابوالقاسمي و ديگران. تهران، انتشارات سمت با همکاري دانشگاه شهيد بهشتي.

– گال مرديت، والتر بورگ و جويس گال (1386) روش‌هاي تحقيق کمي و کيفي در علوم تربيتي و روانشناسي. جلد دوم. مترجمان : احمد‌رضا نصر، حميد رضا عريضي، محمود ابوالقاسمي و ديگران. تهران: انتشارات سمت با همکاري دانشگاه شهيد بهشتي.

– لوکاچ جورج (1377) تاريخ و آگاهي طبقاتي. ترجمه محمد جعفر پوينده. تهران: نسل قلم. آثار.

– منادي مرتضي (1385) الف.«روش كيفي در علوم اجتماعي و علوم رفتاري». فصلنامه حوزه و دانشگاه. پژوهشكده حوزه و دانشگاه. سال دوازدهم، شماره 47، تابستان.

– — (1385) ب. «روش تحليل محتواي متن گفتاري و نوشتاري در علوم رفتاري و اجتماعي». فصلنامه حوزه و دانشگاه. پژوهشكده حوزه و دانشگاه. سال دوازدهم، شماره 48، پاييز.

– — (1386) « مردم‌نگاري». فصلنامه حوزه و دانشگاه. پژوهشكده حوزه و دانشگاه. سال سيزدهم، شماره 51، تابستان.

– — (1387) درآمدي جامعه‌شناختي بر جامعه‌پذيري. تهران: نشر جيحون.

– —  (1388) الف. «بررسي انسان‌شناختي روابط همسايگي (مطالعه تطبيقي روابط زنان شاغل و خانه‌دار)». مجلۀ مطالعات اجتماعي ايران. انجمن جامعه‌شناسي ايران. دوره سوم، شماره 2، تابستان.

– — (1388) ب.« نقش دانش و شناخت در زندگي روزمره، مقايسه موردي : (خانواده‌هاي تحصيلکرده و کم سواد تهراني)». مجلۀ آموزش عالي، فصلنامه علمي پژوهشي انجمن آموزش عالي ايران. سال دوم، شمارۀ اول, تابستان.

–  — (1389) «روش کيفي و نظريه‌سازي». مجله راهبرد، نشريه – علمي پژوهشي مرکز تحقيقات استراتژيک. سال نوزدهم، بهار، شماره 54.

– مارشال كاترين و گرچن ب. راس من (1377) روش تحقيق كيفي. مترجمان : دكتر علي پارسائيان و دكتر سيد محمد اعرابي. تهران: دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي.

– ميلگرام استانلي (1381) اطاعت از اتوريته. يک ديدگاه تجربي. ترجمه : مهران پاينده و عباس خداقلي. تهران: نشر اختران.

 

منابع فرانسوي :

– Bardin Laurence (1977). L’analyse de contenu. Paris, P.U.F.

– Berger Peter et Thomas Luckmann (1986). La construction sociale de la réalité. Paris, Meridiens Klincksieck.

– Bourdieu Pierre et Passeron Jean-Claud (1971). La Reproduction, élément pour une théorie du système d’enseignement. Paris, Les Editions de Minuit. Le sens commun.

– Bourdieu Pierre (1989). Le sens pratique. Paris, Les éditions de Minuits.

– Freud Sigmund (1989). Introduction à la Psychanalyse. Paris, Petit Bibliothéque Payot.

– Hess Rémi (1989). Le lycée au jour le jour. Paris, Meridiens Klincksieck.

– Laplantine Francois (2000). La description Ethnographique. Paris, Nathan, Université.

– Lapassade Georges (1991). L’ethnosociologie. Meridiens Klincksieck. Paris.

–  Luze Huber de (1997). L’ethnométhodologie. Paris,  Edition anthropos.

– Monadi (2010), XIV World Congres of Comparative Education Societies. Bogazici University, Faculty of Education, Istanbul Turkey. June 14 – 18. Théme de la communication : The Importance of Lecture in Everyday Life : The Case of Iranian Women.

– Parsons Talcott (1972). Eléments pour une sociologie de l’Action. Introduction et Traduction de Francois Bourricaud. Paris, Librarie Plon.

 

[1] جامعه‌شناس، دانشيار دانشگاه الزهرا (س).

[2] (Autodidacte)

[3]  Catégories de perception

[4]  Habitus

[5] .  Analyse de Contenu

[6]  براي حفظ امانت، عين جملات افراد را مي‌آوريم. پيداست كه صحبت‌ها كاملا، شفاهي و عاميانه است و از نظر دستوري بي‌ايراد نيست. فقط در صورت لزوم كلمه‌اي حذف و يا اضافه شده است.