عنوان: درخواست طلاق زوجه به‌دلیل مفارقت جسمانی و ترک انقاق

پیام: 1-عنوان مفارقت جسمانی یک اصل یا یک قاعده کلی نیست تا بتوان به استناد آن حکم دایر بر عدم امکان سازش و طلاق صادر نمود. 2-امتناع زوج از پرداخت نفقه معوقه زوجه، عنوانی در شروط عقدنامه ندارد بلکه آنچه در این شرط آمده، الزام زوج به نفقه روزانه است تا چنانچه به مدت شش ماه متوالی امتناع از پرداخت نمود زوجه دادخواست طلاق بدهد.

شماره دادنامه قطعی :
9209970908200192
تاریخ دادنامه قطعی :
1392/07/20
گروه رأی:
حقوقی

خلاصه جریان پرونده

در تاریخ 10/5/90 خانم فرجام خوانده دادخواستی به طرفیت آقای فرجام خواه مبنی بر تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش تسلیم دادگستری شهرستان امیدیه نموده است که به شعبه اول دادگاه عمومی آن شهرستان ارجاع شده است. خلاصه توضیح خواهان درطرح دعوی این است: قریب به دو سال است با خوانده ازدواج نموده است، خوانده به تکالیف خانوادگی خود عمل نمی کند، مراسم عروسی برگزار نکرده است و نفقه نپرداخته است و مرا بلا تکلیف رها نموده و با صدور اجراییه هم نفقه را نداده است به منزل پدرم حمله ور شده و اعضای خانواده مرا مورد ضرب و شتم قرار داده است، مبادرت به ربودن من نموده است که از دستش فرار کردم و هیچ اقدامی برای زندگی کردن ننموده است و بارها گفته نه تو را طلاق می دهم و نه با تو زندگی می کنم. علی هذا تقاضای صدور حکم عدم امکان سازش را دارم، دادگاه طرفین را دعوت نموده است، زوجه آقای م.ک. و خانم الف.ص. را به عنوان وکیل معرفی نموده است، وکلای وی با تکرار مطالب بیان شده توسط زوجه و این که زوجه از زوج کراهت شدید دارد با تحقق بندهای یک و چهار از تبصره ماده 1130 قانون مدنی و ماده 1129 همین قانون تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش را داریم، جلسه دادگاه در تاریخ 21/6/1390 تشکیل شد خواهان و وکلای وی حاضر شدند ولی خوانده علی رغم ابلاغ اخطاریه حاضر نشده است، وکلای زوجه مطالب لایحه دادخواست را تکرار نموده اند و بیان داشته اند اعمال زوج مثبت سوء رفتار زوج است و شرط ضمن عقد هم محقق شده است زوجه با بذل 100 عدد سکه بهار آزادی از مهریه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش را دارد. دایره اجرای احکام همان دادگاه گواهی نموده است: خوانده به مبلغ 000/851/10 ریال به عنوان نفقه محکوم شده است، دادگاه مجدداً طرفین را جهت ادای توضیح دعوت نموده است، در جلسه مورخ 25/7/90 طرفین حاضر شدند، خواهان خواسته اش را به شرح دادخواست بیان نموده است، خوانده بیان داشت من حاضر به طلاق زوجه نیستم حاضرم مهریه اش را در حد توان پرداخت کنم، در پایان طرفین جهت صلح و سازش مهلت خواسته اند. دادگاه قرار ارجاع امر به داوری صادر نموده است. طرفین داور معرفی کردند، داوران موفق به صلح و سازش بین زوجین نشده اند، دادگاه مجدداً طرفین را دعوت نموده است، زوجه طی لایحه ای بیان داشت در صورت وقوع طلاق حاضرم 900 عدد سکه از مهریه ام را بذل نمایم تنها یک صدد عدد را به عنوان خسارت وارده بگیرم، وکلای زوجه هم ضمن تکرار مطالب گذشته در لایحه ای بیان داشته با عدم پرداخت نفقه بند یک از شروط عقدنامه محقق شده است و نظرات علما و صاحب نظران از جمله محقق یزدی در ملحقات عروه الوثقی را آورده اند: مردی که مدار زندگی اش بر مدار اذیت و آزار باشد و زن را در بلاتکلیفی رها سازد با اصول مسلم اسلام تضاد دارد لازم است برای جلوگیری از گناه از قید زوجیت رها شود (جلد دوم ص 76). شهید مطهری در حقوق زن در اسلام (ص 216 )می گوید: دینی که همواره دم از اسلام می زند و قیام به قسط هدف اوست این مسایل را به صورت یک مشکل نمی پذیرد و عباس اقبال لاهوری در کتاب احیای فکر دینی ترجمه احمد آرام (ص 170) آورده است: در ایالت پنجاب زنی برای جدایی از همسرش متوسل به ارتداد شده است، در مانحن فیه با وجود این همه منازعات و مناقشات هدف زوج واقعاً زندگی انسانی نبوده و می خواهد با حربه قانون زن را در اسارت داشته باشد، جلسه دادگاه در تاریخ 30/9/90 تشکیل شد طرفین و وکیل زوجه حاضر شدند وکیل خواهان مطالب گذشته را تکرار کرد که همه تخلف شرط حاصل شد و هم عسر و حرج برای زوجه با مسایلی که پیش آمد، خوانده مطالبم را در لایحه تکمیلی بیان می دارم و تا تاریخ 3/10/90 تسلیم می نمایم، وکیل زوجه گفت: زوجه باکره می باشد نسبت به نفقه و مهریه حکم صادر شد هم مهریه را و هم نفقه را می خواهد و بذل نمی کند فقط ایام عده را بذل می کند، تا تاریخ 8/10/90 زوج لایحه ای نداده است و دادگاه در این مرحله پرونده را به شورای حل اختلاف ارسـال داشته است، شورای حل اختلاف موفق به سازش بین زوجین نشد و پرونده را عودت داده است. دادگاه مجدداً طرفین را دعوت نموده است طرفین در جلسه دادگاه حاضر شده اند. در جلسه مورخ 21/2/91 طرفین و وکیل زوجه حاضر شد. وکیل زوجه ضمن تکرار مطالب گذشته گفته است طبق عرف زوج وسیله زندگی و مسکن مستقل تهیه نکرده است به علاوه به حریم خصوصی پدر موکله وارد شده و آن ها را مورد ضرب و شتم قرار داده است که احکام هم درباره نفقه و هم درباره ضرب و جرح صادر شده است هم بند 1 از شروط عقدنامه محقق شد و عسر و حرج و هم سوء رفتار زوج، و زوجه پانصد سکه از مهریه اش را بذل می نماید و تقاضای طلاق دارد. خوانده ضمن تکرار مطالب گذشته بیان داشت: طی هشت ماه دوران عقد مکرراً تقاضای برگزاری مراسم عروسی کردم خانه مستقل انتخاب کردم با ممانعت خانواده زوجه مواجه شدم با وجودی که نفقه اش را در دوران عقد بستگی دادم حاضرم تا تاریخ 27/9/90 تمام هزینه ها (نفقه ها) را بپردازم و مابقی را نیز پرداخت کنم، ضرب و جرحی به هیچ وجه با ایشان نداشته ام و با پرونده سازی ثبت به مادرش توانستند حکم بگیرند و دیه بگیرند، آدم ربایی دروغ بوده و تبرئه شدم و عسر و حرجی برای او فراهم نکردم بجز اختلافی که مادر و خانواده ایشان فراهم کردند اختلافی نبوده وکیل زوج گفت: ادعای زوج را در تهیه مسکن قبول ندارند اگر راست می گوید نصف مهریه را بدهد و مسکن تهیه کند تا موکل بیاید. واقعاً و عملاً زوجین از همدیگر کراهت دارند. زوج گفت: اظهارات وکیل را که از دل من خبر دارد با قاطعیت می گوید، رد می کنم. دادگاه زوجه را برای تست به پزشکی قانونی معرفی کرد که در نتیجه حمل منفی و زوجه را غیر مدخوله اعلام داشته اند. دادگاه با اعلام ختم رسیدگی طی دادنامه شماره 287- 7/3/91 با استدلال به این که زوج هیچ گونه اقدامی در خصوص مراسم ازدواج انجام نداده علی رغم گذشت سه سال زوجه در بلا تکلیفی قرار دارد و این امر نشان از کراهت فی مابین است مضافاً این که ترک انفاق به مدت 6 ماه از موجبات طلاق می باشد لذا دادگاه مستنداً به بند یک و چهار تبصره ذیل ماده 1130 قانون مدنی گواهی عدم امکان سازش صادر نموده است و زوجه را به لحاظ غیر مدخوله مستحق دریافت نصف مهریه دانسته است. از این رأی توسط زوج تجدیدنظرخواهی شد و پرونده به شعبه ششم دادگاه تجدیدنظر استان خوزستان ارجاع شده است. خلاصه ایراد تجدیدنظرخواه این است: دادگاه بدوی به علت بلاتکلیف گذاشته شدن زوجه به مدت 3 سال و ترک انفاق از سوی این جانب به مدت 10 ماه و سوء رفتار و ایجاد ضرب و جرح حکم به طلاق زوجه صادر کرده است. در حالی که این جانب از بدو ازدواج همواره در صدد تشکیل زندگی مشترک بوده ام لیکن خانواده زوجه مانع بوده اند. درباره ترک انفاق هم اینجانب حسب فیش های پیوستی نفقه وی را پرداخت نموده ام یک بار در مورخ 26/10/90 مبلغ 9 میلیون ریال، یک بار مبلغ 10 میلیون 851000 ریال یک مرتبه یک میلیون ریال، بعد نیز دو میلیون ریال و همچنین طبق گواهی قاضی اجرای احکام یک بار در مورخ 21/6/90 مبلغ 000/851/10 ریال پرداخت شده پس استناد قاضی به عدم پرداخت نفقه بلاوجه است. در پرونده کیفری خانواده اش با من درگیر شدند و من دفاع کردم در خصوص همسرم محکومیت نیافتم و تبرئه شدم. در صورت جلسه رسیدگی وکیل زوجه اظهار داشته زوجه 500 سکه از مهریه را بذل می نماید و مهریه وی هم با توجه به در عقد بودن (غیر مدخوله بودن) 500 سکه می باشد در رأی دادگاه به این موضوع اشاره ننموده است. با توجه به مطالب گذشته بخصوص فیش های پرداختی و عدم تحقق سوء رفتار تقاضای نقض دادنامه را دارم. پاسخ زوجه از لایحه تجدیدنظرخواهی با تکرار مطالب گذشته به اختصار این است: ایشان هیچ وقت به میل و رغبت خود نفقه پرداخت ننموده بلکه با حکم دادگاه پرداخت کرده است. درباره بذل مهریه من از اول گفته ام در صورت حاضر شدن در محضر طلاق حاضرم مقداری کم از مهریه را به وی بذل کنم نه اکنون که بیش از 3 سال گذشته و در عسر و حرج هستم. از دادگاه تقاضای صدور حکم عادلانه را دارم. دادگاه تجدیدنظر طی دادنامه شماره 1408 – 30/7/91 با این استدلال: با عنایت به طول مفارقت جسمانی طرفین و با عنایت به این که خواهان بدوی (زوجه) مقدار 400 سکه از مهریه اش را در قبال طلاق بذل نموده است اعتراض زوج را وارد ندانسته و رأی بدوی را تأیید کرده است. از این رأی توسط زوج فرجام خواهی گردیده و پرونده به این شعبه ارجاع شده است. خلاصه ایراد فرجام خواه همانند اظهارات گذشته این است: من او را بلاتکلیف نگذاشتم و همواره با فرستادن برزگان و اعلام آمادگی وی را دعوت به تشکیل زندگی مشترک کردم ترک انفاق نکردم نفقه اش را طبق فیش های پیوست دارم در جرایم انتسابی زوجه به من، تبرئه شدم با وجودی که وی از حق حبس استفاده نموده و هنوز زندگی شروع نشده است مستحق 500 سکه از مهریه می باشد. عسر و حرج هیچ گونه از ناحیه بنده صورت نگرفته است وی می خواهد با حیله قانونی با أخذ نصف مهریه خود را مطلقه کند. پاسخ زوجه به اختصار این است: توضیحات و جملات فرجام خواه تکراری و خلاف موازین شرع است تقاضای ابرام رأی را دارم.
نظریه اقلیت:
دادنامه فرجامخواسته مخدوش است زیرا عسر و حرج زمانی محقق میشود که زوجه در زندگی مشترک با زوج باشد و زوج برای وی با سوء رفتار زندگی را در مضیقه قرار دهد. در مانحن فیه زوجه قبل از تشکیل زندگی زناشویی با استفاده از حق حبس هم مهریه را مطالبه نموده و هم نفقه را که درباره هر دو موضوع حکم صادر شده و زوج در خصوص نفقه برابر محتویات پرونده و قبوض ابرازی محکوم به را درباره نفقه پرداخت نموده است سپس بند 1 شرط ضمن عقد محقق نشده است و در خصوص اتهام های مورد انتساب از ناحیه زوجه به زوج وی تبرئه شده است و در خصوص اتهام وارده از سوی والدین زوجه که موجب محکومیت زوج شده است به زوجه ارتباطی ندارد بنابراین سوء رفتاری از ناحیه زوج نسبت به زوجه متصور نمی باشد در خصوص بذل مهریه از ناحیه زوجه به زوج در پرونده مسئله روشن نیست زیرا زوجه یک بار بیان نموده 900 عدد سکه از یک هزار و یک عدد را می بخشد یک بار وکیل وی 500 عدد را اعلام بخش نموده است دادگاه تجدیدنظر 400 عدد را تعیین نموده است که مشخص نیست این چهار صد عدد از کل مهریه است یا از نصف آن در طلاق غیر مدخوله که موجب ابهام آزادی گردیده است علی هذا عقیده دارم دادنامه فرجام خواسته نقص و رسیدگی به همان شعبه محول شود.

 

رأی شعبه دیوان عالی کشور

دادنامه فرجام خواسته واجد خدشه و ایراد است زیرا اولاً- عنوان مفارقت جسمانی یک اصل یا یک قاعده کلی نیست تا بتوان به استناد آن حکمی صادر نمود و در رابطه با همین موضوع نیز دادگاه بدوی این قضیه را دلیل کراهت داشتن زوجین از یکدیگر دانسته و در مواردی نیز اختلافات خانوادگی و یا مسایل مالی و کیفیت برگزاری مراسم عروسی نیز و غیر اینها موجب سرگرمی طرفین به اموری غیر از اصل قضیه ازدواج و فراموشی نیاز مرد به همسر و نیاز زن به شوهر می گردد و با تمامی این اوضاع و احوال تقاضای طلاق ممکن است نه بخاطر صرف مفارقت جسمانی و طولانی شدن مدت نامزدی بلکه بخاطر یأس و نومیدی از تحقق پاره ای آرمان ها و آرزوها و یا اختلاف شدید خانواده های طرفین بوده باشد که دو جوان آنان تحت تأثیر همین ناهنجاری ها علی رغم علاقه شدید به یکدیگر به چشم پوشی از این وصلت و آرزوی خود می گردند لذا آنچه که مهم است بررسی منشأ و موجب این جدایی طولانی و عدم انجام عروسی برای تشکیل زندگی خانوادگی و بالاخره هم تصمیم بر طلاق و متارکه دایمی است که در مانحن فیه آن گونه که باید و شاید صورت نگرفته است، ثانیاً- امتناع زوج از نفقه معوقه زوجه عنوانی در شروط عقدنامه ندارد بلکه آنچه که از شروط است الزام زوج به نفقه روزانه است تا چنانچه به مدت شش ماه متوالی امتناع از پرداخت نمود زوجه دادخواست طلاق بدهد نه این که پس از شش ماه مزبور دادخواست تأدیه بدهی معوقه زوج را نماید تا چنانچه در این زمینه امتناع زوج از پرداخت آن صورت گرفت حق طلاق داشته باشد و کاملاً آشکار است که نفقه ای که قوام و استقامت زن به شمار آمده برای زندگی زناشویی روزانه وی است و این است که برای ضمانت اجرای آن حق مطالبه طلاق برای زوجه متصور گردیده است و اما معوقه هیچ ربطی به علت و فلسفه قوام و استقامت زوجه برای زندگی با زوج ندارد و شاهد بر این، وصول معوقه، هیچ نفعی به حال روزانه زندگی با زوج ندارد و حتی ممکن است در زمان جدایی این انفاق بیفتد و حال آن که منظور از بند 1 عقدنامه تضمینی برای اجبار زوج به پرداخت نفقه هر روزی است بنابراین استناد دادگاه در حکم صادره بر اساس امری که مصداق شرط نبوده است مؤثر نمی باشد، ثالثاً- استفاده از واژه (زوجه را بلاتکلیف رها کردن) در شرایطی که زندگی زناشویی شروع نشده کاملاً بی ارتباطی با عنوان (زوج زندگی خانوادگی را بدون عذر موجه ترک کند (بند 8 از شروط عقدنامه) می باشد به علاوه این که علت بلاتکلیفی مزبور مشخص نشده و معلوم است که زوج با نیاز مبرمی که به ازدواج دارد برای انجام نیاز خود و شروع زندگی دقیقه شماری می کند و آشکار است که بلاتکلیفی زوجه ممکن نیست بدون بلاتکلیفی زوج و همچنین در عکس این قضیه باشد بنابراین بایستی به آنچه که موجب بروز اختلافات گردیده است اندیشیده شود و با انجام تحقیقات لازم و ارجاع زوجین به مرکز مداخله در بحران خانوادگی علل و اسباب قضیه آشکار شود حال چه این که معلول را رها کردن و بلاتکلیفی را عنوان نمایند و یا مفارقت جسمانی و یا طولانی شدن دوران نامزدی و خارج از حد متعارف و معمول را و خلاصه این که این قبیل عناوین به تنهایی هیچ ادعایی اعم از نفرت زوجین و یا بلاتکلیفی زوجه و امثال اینها را به اثبات نمی رساند بلکه صرفاً علل و اسباب وجود این قبیل امور، نقش اصلی را دارند و مقصر را از غیر مقصر و مظلوم را از ظالم و شروع کننده را از غیر آن تعیین و معرفی می نماید که در مانحن فیه به این رکن اساسی بذل عنایت نگردیده و نقص عمده ای در رسیدگی است که بایستی مرتفع گردد، رابعاً- استناد دادگاه به محکومیت کیفری نیز آن گونه که از دادنامه بدوی مستفاد می گردد که نزاع واقع شده فی مابین زوجین بوده است، به نظر نرسید و با ملاحظه کپی دادنامه شعبه 101 جزایی پیوست مدارک دادخواست نخستین کاملاً واضح است که شکایت آقای ح.م. و خانم م.ع. مادر زوجه منشأ تشکیل پرونده مزبور بوده که عناوین شکایت مزبور نیز ایراد ضرب و جرح عمدی و ورود به عنف است که از حیث اتهام ضرب و جرح عمدی منجر به محکومیت زوج به پرداخت 5 درصد دیه کامل صرفاً به عنوان ارش بابت پارگی بند اول رباط انگشت چپ دست چپ خانم م.ع. گردیده و از حیث ورود به عنف نیز به شش ماه حبس محکوم شده است که از سوء رفتار مستمر به شمار نیامده و از مقوله امور اتفاقیه و آن هم به لحاظ علاقمندی زوج به همسرش قابل توجیه است هر چند که ممکن است همین یک جریان انتساب قطع علاقه والدین زوجه و شخص زوجه از زوج بالکلیه گردیده باشد که ربطی به سایر ادعاهای غیر مؤثر و غیر منطبق با شروط عقدنامه نداشته و ندارد و وکیل زوجه عنوان کرده که علت العلل طلاق مطروحه کراهت شدیده است که در صورتی که منشأ واقعی آن ارتباطی با تخلف ثابت نشده زوج از شرطی از شروط عقدنامه هم نداشته باشد جز با بذل مهریه تا میزانی که زوج را راضی به طلاق نماید منشأ اثر نخواهد بود همان گونه که ادعای نفرت داشتن زوج نسبت به همسرش نه دلیلی دارد و نه شواهد و قرائنی برای آن بیان شده است، نتیجتاً این که دادنامه فرجام خواسته به جهات مذکور در فوق مخدوش می باشد فلذا نقض می شود و رسیدگی مجدد به لحاظ نقض در رسیدگی به شرح مراتب فوق و انجام هرگونه تحقیقی که جهت کشف حقیقت مقتضی بوده باشد و اتخاذ تصمیم شایسته برابر نتایج حاصله به همان دادگاه محول می گردد.
رئیس شعبه 22 دیوان عالی کشور – عضو معاون
غروی نائینی – اعتماد