عنوان: اعتبار امر قضاوت شده در دعوای حجر

پیام: حجر از امور حادث و غیرقابل پیش بینی است به همین جهت، مشمول قاعده اعتبار امر قضاوت شده نیست.

شماره دادنامه قطعی :
9309970909100185
تاریخ دادنامه قطعی :
1393/07/16
گروه رأی:
حقوقی

خلاصه جریان پرونده

در تاریخ 2/12/1388 ز.خ. به دایره سرپرستی دادسرای عمومی و انقلاب گرگان اعلام کرده است که همسرش م.ی. فرزند ح. مدتهاست دچار اختلالات روحی و روانی بسیار شدید شده محجور است و قادر به اداره امور مالی خود نیست درخواست رسیدگی و تعیین قیم کرده است. دادسرا او را به پزشکی قانونی معرفی کرده است. طی نظریه شماره 86/ک/89/28 مورخ 3/5/89 کمیسیون پنج نفره پس از بررسی سوابق بالینی و مصاحبه اظهار نظر کرده است. فراموشی دوره ای م.ی. به علت سوء‬مصرف مواد می باشد که اختلالات شناختی و شخصیتی دوره ای وی را توجیه می کند لذا در امور مهم مالی و اقتصادی خویش نیاز به مشاور و امین دارد و پس از استعلام و طرح مجدد در کمیسیون پنج نفره سازمان پزشکی قانونی طی نظریه شماره 86/ک/89/28 مورخ 6/2/90 مجدداً نظر داده است. م.ی. مبتلا به سیروز کبدی است در حال حاضر بیماری وی تحت کنترل است و قادر به تمیز خوب و بد بوده و نیاز به قیم و سرپرست ندارد و در موارد عود و تشدید بیماری نیاز به مشاور و امین دارد و این اظهارنظر اخیر پس از آن به عمل آمده که قبلاً طی نظریه شماره 106088911 مورخ 14/9/89 نظر داده بوده است که مشارالیه به علت بیماری کبدی و کلیوی قادر به تمیز خوب و بد نمی باشد به مدت سه ماه در اداره امور مالی خود باید قیم داشته باشد لذا خود م.ی. و مادرش خانم ش. به این نظریه اعتراض و درخواست طرح در کمیسیون کرده اند که پس از طرح منتهی به نظریه نهایی سابق گردیده است. شعبه اول دادگاه عمومی گرگان ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره 8909970056201535 مورخ 21/9/89 با استناد به مصاحبه حضوری و اختبار از وی و نظریه پزشکی قانونی حجر را ثابت ندانسته ضمن رد درخواست حکم به صحت و سلامت م.ی. صادر کرده است پس از تجدیدنظرخواهی شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان گلستان طی دادنامه شماره 71710100882 ــ 23/11/89 دادنامه بدوی را تأیید نموده است. متعاقباً در تاریخ 2/9/90 ز.خ. و م. و ر.ی. به طرفیت م.ی. درخواست رسیدگی مجدد و صدور حکم دائم بر حجر خوانده و تعیین قیم کرده اند و علت آن را ابتلاء به فراموشی به علت سوء‬مصرف مواد مخدر ذکر کرده اند و مستندات سابق که نظریات کمیسیون پزشکی قانونی است به علاوه یک فقره استشهادیه پیوست تقاضای خود کرده اند و اشاره نموده اند که خوانده فعلاً بستری است. ولی خانم ش. مادر خوانده با تسلیم گواهی فوت و حصر وراثت اعلام کرده که فرزندش در تاریخ 3/10/90 فوت نموده است و چون شعبه 6 دادگاه عمومی قبلاً درخواست اظهارنظر پزشکی قانونی درباره مرحوم م.ی. را کرده بوده است. لذا اظهارنظر قطعی را موکول به معاینه تخصصی بیمار کرده که با فوت وی منتفی شده است. (برگ 41) دادگاه مجدداً سابقه حجر متوفی را از پزشکی قانونی استعلام نموده است طی نظریه شماره 276/ک/90/28 مورخ 20/1/91 اعلام کرده است. »با توجه به نظریه کمیسیون و باعنایت به وجود فراموشی دوره ای طی فازهای عود بیماری قبل از فوت احتمال عدم توانایی اداره امور مالی (محجوریت) وجود داشته است لیکن تعیین دقیق زمان آن مقدور نمی باشد. (برگ 48) دادگاه وقت رسیدگی تعیین وراث را به قائم مقامی برای رسیدگی دعوت کرده است. آقای ع.الف.هـ..ج. به وکالت از خانم ش. وارد رسیدگی و در تاریخ 21/3/91 در جلسه دادرسی با حضور خواهان ها شرکت می کند خلاصه اظهارات وکیل این است که ادعای حجر قبلاً طبق نظریات کمیسیون های پزشکی ثابت نشده و رأی بدوی و تجدیدنظر در رد تقاضا صادرشده است. پس از فوت م.ی. معاینه و اظهارنظر ارزش و اعتباری ندارد لذا نظریه اخیر که پس از فوت صادر و احتمال حجر داده شده است بی اعتبار است. اگر او محجور بود چطور همسرش ز.خ. و فرزندان او ع.ه. و ی دعوی نفقه طرح کرده اند و چگونه او دادخواست طلاق همسرش را داده است. ادعای حجر قبلاً رسیدگی و حکم صادر گردیده و نظریه فعلی پزشکی قانونی هم خلاف نظریات قبلی است و مورد اعتراض می باشد. آقای ن.ج. به وکالت از خواهان ها خود را معرفی برای اثبات ادعای موکلین خود به بعضی از نظریات قبلی پزشکی قانونی استناد نموده است و در پاسخ به وکیل مادر متوفی بیان می دارد که حکم به حجر و رفع آن از اعتبار امر مختوم برخوردار نیست و تا زمان صدور حکم قطعی حجر هم می توان ع.هـ محجور طرح دعوی کرد و پزشکی قانونی هم وجود بیماری و ضعف دماغی و اختلال مغزی او را تأیید کرده است. لذا درخواست صدور حکم به حجر را نموده است. دادگاه سپس ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه شماره 9109970056500484-31/3/91  با استناد به نظریات کمیسیون های پزشکی و برگ های بیمارستان و علت فوت حکم به حجر او را حداقل از تاریخ 15/7/1389 صادر کرده است. آقای ع.الف.هـ..ج. به وکالت از بانو ش. از رأی تجدیدنظرخواهی حاصل اعتراضات وکیل مزبور این است که دادگاه بر خلاف احکام قطعی قبلی وارد ماهیت شده و این بار بر خلاف نظریات پزشکی مورد استناد قبلی خود پس از فوت مرحوم م.ی. حکم به حجر داده است. بیماری او همان سیروز کبدی بوده که موجب حجر نیست قبلاً هم مکرر توسط پزشکی قانونی مورد رسیدگی و اظهار نظر واقع شده است. و هیچ گونه سبب جدیدی هم حاصل نشده است در مورد تاریخ حجر هم که تعیین شده بدون ذکر مستند و برخلاف نظریات پزشکی است کمیسیون های پزشکی تخصصی از تعیین آن عاجز مانده اند ولی دادگاه بدون دلیل تاریخ تعیین کرده است. حتی به استشهادیه محلی هم دادگاه توجه نکرده است. جریان دعاوی خانوادگی بین طرفین و مراجعات خود مرحوم م.ی. به دادگاه ها و تعقیب آن‬ها خود دلیل قوه تمیز و تشخیص اوست. به علاوه خودش به دادگاه ها و مراجع قضایی لوایح نوشته و تسلیم کرده است. نتیجه دادنامه صادره بدون دلیل و مستند قانونی است. درخواست نقض آن می شود. وکیل تجدیدنظرخواندگان با استناد به نظریات پزشکی قانونی صدور رأی به حجر را صحیح و طبق همان نظریات دانسته و تعیین تاریخ حجر را به عهده خود دادگاه است. بی اطلاعی از تاریخ و آغاز حجر دلیل عدم حجر نیست اطرافیان و بستگان آن مرحوم از بردن وی به معاینات خودداری می کردند. هدف وکیل تجدیدنظرخواه انحراف ذهن دادگاه است. علت حجر هم در نظریات توضیح داده شده است. نهایتاً درخواست تأیید دادنامه صادره را کرده است. آقای ع.ک. هم به وکالت از تجدیدنظرخواه وارد رسیدگی شده و اعتراضات مشارالیه هم عمدتاً تکرار مطالبی است که وکیل دیگر مشارالیها قبلاً ایراد و خلاصه آن گذشت و نهایتاً درخواست نقض رأی صادره را کرده است. شعبه اول دادگاه تجدیدنظر استان گلستان سابقه را از اداره سرپرستی مطالبه و آن را مورد ملاحظه قرار داده و نتیجه را در صورت جلسه دادرسی منعکس کرده است. سپس وقت رسیدگی تعیین و طرفین را به دادرسی دعوت و در تاریخ 25/10/91 با حضور طرفین و وکلای آنان تشکیل جلسه داده است پس از استماع اظهارات طرفین که تکرار مطالب سابق‬الذکر است جلسه را به منظور حصول صلح و سازش تجدید کرده است و چون سازش محقق نشده است دادگاه ختم رسیدگی را اعلام و طی دادنامه فرجام خواسته پس از نقل خلاصه ادعا و اظهارات طرفین با استناد به محتویات پرونده حجر قبلی چنین رأی صادر کرده است: »… با توجه به اینکه این دادخواست مجدد همان خواسته قبلی و با دلایل قبل بوده و مستندات صدور حکم دادگاه قبلاً مورد رسیدگی قرار گرفته و رسیدگی مجدد فاقد مجوز قانونی بوده و صدور حکم قطعی در این خصوص مشمول امر مختومه بوده فلذا تجدیدنظرخواهی وارد تشخیص مستنداً بند 6 ماده 84 و ذیل ماده 89 و ماده 358 قانون آئین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور مدنی ضمن نقض دادنامه معترض عنه قرار رد دعوی خواهان ها صادر و اعلام می گردد…« پس از ابلاغ از آن فرجام خواهی شده است حاصل اعتراضات وکیل فرجام خواهان با صرف نظر از مکررات این است که دادگاه تجدیدنظر به اعتبار قضیه محکوم بها رأی بدوی را نقض کرده است. علت طرح درخواست مجدد حجر توسط فرجام خواهان که پس از سپری شدن قریب به یک سال از رأی تجدیدنظر اول بوده شدت گرفتن اختلال حواس و فراموشی و وخامت روانی سبب حجر بوده است. چون حجر امری حادث است با زوال آن شاید بعداً ظهور پیدا کند و در مقاطع مختلف زمانی به منصه ظهور برسد دلیل آن ماده 72 قانون به امور حسبی است که از این لحاظ مورد توجه قانونگذار بوده است. صرف نظر از این اصل از جهت شکلی رأی صحیح نبوده است. در استناد به امر مختومه وحدت موضوع و سبب و اصحاب دعوا مدخلیت دارد. وحدت اصحاب دعوی محقق نیست. احد از موکلین ز.خ. در آراء قبلی جزء محکوم‬علیهم نبوده است. سبب دعوا هم یکی نیست چون به نظریه جدید کمیسیون پزشکی استناد شده است که قبلاً نبوده است لذا استدعای نقض رأی صادره را دارد. آقای ع.ک. وکیل فرجام خوانده که بعداً وکالت‬نامه تمبر شده را تسلیم کرده است. در پاسخ به وکیل فرجام خواهان خلاصه چنین اظهار داشته است که لایحه ای اعتراضیه پیوست نیست و وکیل فرجام خواهان سمتی ندارد و مطلب مطروحه و مستندات پیوست لایحه وی تکرار مکررات است. درخواست حجر در پرونده استنادی به امضای سه نفر بوده است و پس از رسیدگی و صدور حکم نسبت به دیگر کسانی هم که درخواست نکرده اند تسری دارد. لذا اگر کسی رأی را به ضرر خود تلقی کند می تواند طبق ماده 44 قانون امور حسبی اعتراض کند پس از تقدیم دادخواست بعدی حجر به فاصله کمی م.ی. فوت و اظهارنظر پزشکی از روی مدارک و مستندات قبلی به عمل آمده است. که نباید دادگاه وارد رسیدگی می شد. حجر هم همیشه از امور تجدید شونده نیست باید عمل و اسباب جدیدی محقق شود تا قابل پذیرش باشد با توجه به فاصله زمانی قطعیت حکم سابق و دادخواست جدید حادثه واقع نشده است و اصحاب دعوی در پرونده ها هم یکی هستند و نظریه نهایی کمسیون پزشکی در پرونده های سابق وجود حجر را نفی می کند و نظریه فعلی در پرونده مطروحه پس از فوت و بر اساس احتمال و شک و تردید صادر و در بخشی بدون تخصص و تحت فشار جمله ای الحاق شده است و معارض با نظریه متخصصین قبلی است. درخواست رد فرجام خواهی را کرده است. پس از تبادل لوایح پرونده برای رسیدگی به دیوان کشور ارسال و در دستور کار این شعبه قرار گرفته است.

رأی شعبه دیوان عالی کشور

مقصود از حجر صغر یا نقص عقل و یا اختلال نسبی و تام مشاعر شخص است بروز و زوال آن حسب اسباب مربوطه مقتضی حجر است نتیجه از امور حادث و غیرقابل پیش بینی است ظهور و زوال آن نافی بروز بعدی آن که از حالات نفسانی و قوای مدرکه انسان است نمی باشد فرجام خواهان پس از صدور دادنامه های قبلی در پرونده مورد استناد دادگاه بعداً درخواست حجر مورث خود را مطرح کرده اند و آن به استناد بعضی مستندات سابق پزشکی و ادعای تشدید وضعیت بیماری و بستری شدن مرحوم م. ی. در بیمارستان و یک برگ استشهادیه و حیف و میل اموال او توسط دیگران است و آن به معنی بروز حالات جدید بیماری و تشدید آن است که ادعا شد نامبرده محجور است لذا اقتضای مورد رسیدگی به وضع جدید حاصله بوده است و با توجه به طبیعت موضوع و خواسته مطروحه اعمال قاعده امر محکوم به در قضیه مطروحه و نقض رأی صادره و رد دعوی موجه و قانونی نبوده است و رأی منطبق با قوانین موضوعه نیست علی هذا اعتراضات فرجام خواهان از این حیث موجه و قانونی است مستنداً به بند 2 ماده 371 و ماده 396 قانون آیین دادرسی مدنی دادنامه فرجام خواسته نقض و رسیدگی بعدی وفق بند الف ماده 401 قانون مرقوم به دادگاه صادر کننده رأی تفویض می گردد.
رئیس شعبه 3 دیوان‬عالی کشور- مستشار
غفارپور – شاملو